عنوان مقاله :
بررسي سطوح مختلف تنظيم كننده هاي رشد گياهي در كالوس زايي و باززايي پونه ساي كوهي (L. Nepeta pogonosperma)
پديد آورندگان :
نظر زاده ، فهيمه دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج - گروه اصلاح نباتات , محمدي ، عبداله دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج - گروه اصلاح نباتات , خسروشاهلي ، محمود دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران - گروه بيوتكنولوژي
كليدواژه :
باززايي , پونهساي كوهي , ريزنمونه , كالوس , 2 , 4-D , IBA
چكيده فارسي :
مقدمه و هدف: جنس پونهسا (Nepeta L.) متعلق به خانواده نعناعيان، داراي گونههاي دارويي و اسانسدار بسيار ارزشمندي است كه تاكنون بالغ بر 250 گونه از اين جنس در جهان و 67 گونه از ايران گزارش شده است. تحقيق حاضر به منظور ارائه يك روش سريع و كارآمد براي كالوسزايي و باززايي اين گونه دارويي با استفاده از بذر براي ريزازديادي و استفاده در ساير روش هاي اصلاحي انجام شده است. مواد و روش ها: به منظور بررسي كالوسزايي، بذر اين گياه در محيط كشت پايه MS حاوي غلظتهاي مختلف تنظيم كنندههاي رشدي 2,4D و BAP (صفر، 1، 2، 3 و 4 ميلي گرم در ليتر) كشت شد. به منظور بررسي باززايي، از تنظيم كنندهي رشدي IBA و BAP (صفر، 1 و 2 ميلي گرم در ليتر) و براي بررسي ريشه زايي از محيطهاي كشت مختلف 1/2MS, MS (بدون زغال فعال و با زغال فعال)، با تنظيم كننده رشدي IBA (صفر، 1 و 2 ميلي گرم در ليتر) استفاده شد. يافته ها: در آزمايش كالوس زايي حدود 10 روز پس از كشت بذور اولين نشانههاي تشكيل كالوس مشاهده شد. نتايج حاصل از تجزيه واريانس بر كالوسزايي نشان دهنده بي معني بودن تاثير اثر اصلي تنظيم كننده رشد BAP و اثر متقابل 2,4D × BAP بر كالوسزايي،حجم كالوس و درصد جنين زايي بود. در آزمايش باززايي از كالوس، كالوس هاي ايجاد شده در محيط MS حاوي سطوح مختلف تنظيم كننده رشدي IBA وBAP جهت باززايي غيرمستقيم قرار داده شدند. اندازه كالوس ها بعد از دو هفته افزايش يافت و برخي از ريزنمونه ها شروع به كالوس زايي نموده و تعدادي از آنها هم باززا شدند. نتايج حاصل از تجزيه واريانس در باززايي غير مستقيم نشان داد كه در محيط MS حاوي سطوح مختلف BAP در سطح احتمال 5 درصد، اختلاف معني داري وجود دارد ولي در اثر متقابل تنظيم كننده هاي رشدي اختلاف معنيداري مشاهده نشد. نتايج حاصل از تجزيه واريانس تاثير تيمارهاي مختلف بر ريشه زايي هم نشان داد كه اثر غلظت هاي مختلفIBA و محيطكشت MS در سطح احتمال 1 درصد روي اين صفت معني دار است. بنابراين در بين تيمارهاي بكار رفته امكان پيدا كردن تيماري كه تاثير بهتري از بقيه دارد وجود دارد. نتيجه گيري: سطوح مختلف 2,4D تاثير متنوعي روي كالوسزايي داشت و در تمام سطوح استفاده شده ي 2,4D، كالوسزايي مشاهده شد اما بالاترين درصد كالوس زايي(90 درصد)، كالوس هاي جنين زا (63درصد) و بزرگترين كالوسها (به ميزان 18/4 براساس مقياس هوكر و ني برز) در محيط كشت تكميل شده با 1 ميلي گرم در ليتر 2,4D مشاهده شد. نتايج حاصل از تجزيه واريانس بر باززايي نشان داد با توجه به اينكه اثر متقابل دو تنظيم كننده رشدي IBA و BAP معني دار نشد بنابراين استفاده از يكي از اين تنظيم كننده رشدي مي تواند مفيد باشد. بالاترين درصد باززايي و ظهور گياهچه از كالوس (88/9درصد) در محيط MS با تنظيم كنندهي رشدي IBA در غلظت 2 ميليگرم بر ليتر حاصل شد. بالاترين درصد ريشهزايي (100درصد) در محيط 1/2MS حاوي تنظيم كنندهي رشدي IBA در غلظت 1 ميلي گرم در ليتر توليد شد. در نهايت برخلاف گزارش هايي مبني بر ضعف در سازگاري گياهان حاصل از كشت بافت، بيش از 80 درصد از گياهچه ها در محيط سازگار شدند.
عنوان نشريه :
پژوهشنامه اصلاح گياهان زراعي
عنوان نشريه :
پژوهشنامه اصلاح گياهان زراعي