عنوان مقاله :
تحليل مؤلفۀ كانوني شدگي با تأكيد بر وجوه روانشناسي در داستان چراغها را من خاموش ميكنم اثر زويا پيرزاد
پديد آورندگان :
صدري ، فاطمه دانشگاه آزاد اسلامي واحد خدابنده - گروه زبان و ادبيات فارسي , طاهري ، جواد دانشگاه آزاد اسلامي واحد ابهر - گروه زبان و ادبيات فارسي , نامدار ، ليدا دانشگاه آزاد اسلامي واحد خدابنده - گروه زبان و ادبيات فارسي
كليدواژه :
كانونيشدگي , روايتشناسي , ريمون كنان , روانشناسي , چراغها را من خاموش ميكنم
چكيده فارسي :
زمينه و هدف: كانونيشدگي ديدگاهي چالش برانگيز و نوظهور در حوزۀ مباحث راوي و زاويۀ ديد در نظريۀ روايت شناسي است كه به بحث دربارۀ وجوه ادراكي، بازتاب عاطفي و ايدئولوژكي كانونيگران روايت ميپردازد و در زيرمقولۀ چه كسي جهان داستان را ميبيند، بررسي ميشود. در اين مقاله سعي شده است با ديدگاه كانونيشدگي و در وجوه روانشناسي، داستان چراغها را من خاموش ميكنم خانم زويا پيرزاد بررسي شود. دليل انتخاب اين رويكرد اين است كه نويسنده در اين داستان بصورت آشكار و مشخص از مقولۀ «چه كسي ميبيند» در بستر كانونيشدگي بهره برده است. راوي اول شخص داستان، كلاريس با قرار دادن كانون ديد و تمركز و ادراك خويش بر ذهنيات و درونيات هويتي خويش و اطرافيانش در نهايت در پايان داستان باعث تغيير و تحول جهانبيني خويش به اَبرروايتهاي هويت، جنسيت، عشق، مسئلۀ عاطفي و شناختي در حوزۀ روان شناسي و چالشهاي اجتماعي ... ميشود. روش مطالعه: اين مقاله با روش تحليل محتوا داده هاي موردنظر از منظر كانونيشدگي و از ديدگاه نظري مباحث پساژنتي و آنچه ريمون كينان مورد نظر قرار داده است از داستان چراغها را من خاموش ميكنم را دربر ميگيرد و سپس محتواي اين داده ها را تحليل ميكند. يافته ها: داستان چراغها را من خاموش ميكنم بازتاب ديدگاه هاي كانوني يك زن در ادبيات داستاني معاصر دهۀ هشتاد شمسي است. كلاريس بعنوان كانونيگر داستان، گذشته و حالش را كانوني كرده و به جستجوي هويت خويش ميپردازد كه بخشي از آن ميراث قوميش در ناخودآگاه جمعي است. آنچه هويت زنانۀ او را تحت تأثير قرار داده و او با كانوني كردن آن قصد دارد مخاطب را با آن همسو كند، نياز به توجه ديگران و گريز از انتقاد است. نتيجه گيري: در كانونيشدگي و مباحث نوظهور آن، مخاطب با ديدگاه و جهانبيني بازتابگران يا كانونيگران داستان به جهان دروني و بيرونيشان آشنا ميشود و ناديدنيها را ميبيند. با تحليل كانونيشدگي اين نتيجه حاصل ميشود كه كلاريس با كانوني كردن افكار دروني، وجوه روانشناسي با ابعاد شناختي، عاطفي و ايدئولوژيكي، ميتواند هويت ازدست رفته و عدم استقلال فكريش را بازتاب دهد و سپس با كانوني كردن موضوع عشق از ديدگاه چند كانونيگر، به آينه اي از عملكرد زندگي خويش دست پيدا كند و در اين انعكاس به تغيير مواضع خويش نسبت به نقشهاي هويت زنانه، همسري، مادري، خانواده و يك فعال اجتماعي دست پيدا كند. همچنين افكار بدبينانۀ خويش را كه حاصل ميراث ناخودآگاه قومي است بازتاب دهد و بچالش بكشد و با كانوني تازه نسبت به زندگي و اجتماع، و خانواده تغييرات جديدي را شكل دهد.
عنوان نشريه :
سبك شناسي و تحليل متون نظم و نثر فارسي
عنوان نشريه :
سبك شناسي و تحليل متون نظم و نثر فارسي