عنوان مقاله :
تنش انسانشناختي؛ پرسش از ذات انسان و متافيزيكِ سوبژكتيويته نزد كانت
پديد آورندگان :
كريمي ترشيزي ، احسان دانشگاه علامه طباطبايي , اعواني ، شهين مؤسسۀ پژوهشي حكمت و فلسفۀ ايران - گروه فلسفۀ غرب
كليدواژه :
انسانشناسي , كانت , سوژه , متافيزيك سوبژكتيويته , هايدگر , تحليل دازاين , تنش انسانشناختي
چكيده فارسي :
كانت هر سه مسئلۀ اساسي فلسفه را به مسئلهاي يگانه و نهايي (انسان چيست؟) بازميگرداند و حلّ آن را بر عهدۀ انسانشناسي فلسفي ميگذارد. باري، اگر از اين ديد در مهمترين اثر فلسفي كانت، يعني نقادي عقل محض نظر كنيم، جاي شگفتي است كه اين پرسش، دست كم با اين صورتبندي، از آن غايب است؛ البته، اقتضاي فلسفۀ استعلايي همين است كه اين پرسش، بدين صورت ماهوي اساساً در آن قابل طرح نباشد؛ چراكه سير فكر استعلايي سرانجام به سوژه منتهي ميشود و نه انسان. اما بهرغم خوانش هايدگر از كانت، نبايد گمان كرد كه وي پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبيت يك متافيزيك سوبژكتيويته به جريان مياندازد. آموزۀ وحدتِ استعلاييِ ادراكِ نفساني كانت، نهتنها بيانگر يك نظريۀ متافيزيكي بر محور سوژه نيست، بلكه صورتبندي ديدگاه كلي انسانشناختي كانت است در بستر فلسفۀ استعلايي و در چارچوب عقل نظري، كه صورت متكامل آن در انسانشناسي اخلاقي او تبلور يافته است. هستۀ مركزي اين ديدگاه انسانشناختي را موقعِ دوگانۀ انسان در كيهان تشكيل ميدهد، كه بر حسب آن ميتوان تنش ميان مركزيت و همزمان، حاشيهايبودن موقع او نسبت به جهان را در فروكاستْناپذيرياش بيان كرد. اين ديدگاه انسانشناختي كانت را از جهت دوگانگي فروكاستناپذير نهفته در آن، «تنش انسانشناختي» ميناميم.