عنوان مقاله :
ساختارشناسي روايتهاي مثنوي بر اساس الگوي «زمان» در حكايتهاي دفتر اوّل
پديد آورندگان :
گلچين ، ميترا دانشگاه تهران - گروه زبان و ادبيّات فارسي , محمدي ، مطهره دانشگاه تهران
كليدواژه :
مثنوي , روايت شناسي , زمان , داستان , ساختار , الگوي روايي
چكيده فارسي :
يكي از عناصر روايي كه بيش از ديگر عناصر بر هويّت مثنوي معنوي تأثير داشته، كاركرد زمان در روايتهاست. با تأمّلي اندك در پرآوازهترين حكايتهاي اين شاهكار ادبي، بهوضوح ميتوان ظرفيّت هاي دقيق روايي، توانايي محك خوردن با معيارهاي نوين ادبيّات داستاني و دانش روايت شناسي را درك كرد؛ بنابراين، اين پژوهش در تلاش است تا با تحليل جايگاه و كاركرد عنصر زمان در روايت هاي مثنوي معنوي، رويكردي نوين در مطالعۀ حكايت هاي اين اثر را معرّفي كند و به شناسايي الگوي روايي داستان ها و در نهايت، ساختارشناسي قصّهها بر اساس كاركرد زمان دست يابد. بدين منظور، الگوي روايي ژرار ژنت كه يكي از پركاربردترين نظريّهها در روايتشناسي و تحليل عناصر داستان است، اساس كار قرار گرفت. براي تحليل روايتها، ابتدا الگوي روايي ژنت بررسي و تبيين شد، سپس هر يك از حكايتها به واحدهاي زماني تقسيم شد كه در الگوي روايي ژنت معرّفي شده است. در ادامه، ساختار هر روايت، بر اساس پارههاي زماني، تصاوير رفتوبرگشتي، تداوم زمان روايي در صحنههاي داستاني، درنگهاي توصيفي، حذفها، خلاصهها، تداوم زماني، بينظميهاي زماني و بسامدهاي هريك بررسي شد. نتايج بررسي نشان داد كه بيشترين استفادۀ مولوي بهعنوان راوي، از بازيهاي زماني و ترفندهايي است كه درنگهاي معنادار را چاشني روايتها ميكند. اين درنگها كه خود، ارتباطي نزديك با زنجيرۀ تداعي آزاد معاني در روند داستانسرايي دارند، باعث بهوجودآمدن لايههاي معنايي گوناگون در دل داستانها ميشوند و زمان روايي را چندلايه ميكنند؛ بدين صورت كه هر لايۀ معنايي در سطوح دوم و سوم زماني جريان مييابد؛ در نتيجه، داستانها بهصورت دايرههاي تودرتو با يك دايرۀ مركزي كه يك خطّ ارتباط معنايي با همۀ لايههاي بيروني خود دارد، شكل ميگيرند. در نهايت، ساختار روايتها از دل اين تحليلها به دست آمد و در نموداري به نمايش درآمد و دو الگوي ساختاري از اين بررسيها استخراج شد: 1. روايتهاي سنّتي؛ 2. روايتهاي گفتوگويي.
عنوان نشريه :
پژوهشنامه نقد ادبي و بلاغت
عنوان نشريه :
پژوهشنامه نقد ادبي و بلاغت