فرايند درك و تجربه‌ي والدين كودكان مبتلا به ملال جنسيتي: يك مطالعه‌ي كيفي با رويكرد گراندد تئوري

مقدمه: افراد مبتلا به ملال جنسيتي، بين جنسيتي كه براي آن‌ها تعيين شده است و جنسيت تجربه شده/ ابراز شده‌ي خود، ناهمخواني محسوسي دارند. اين مطالعه با هدف اطلاع از درك و تجربه‌ي والدين افراد مبتلا به اختلال ملال جنسيتي در مورد وضعيت فرزندشان مي‌باشد. روش‌ها: اين مطالعه از نوع تحليل محتواي كيفي است كه به روش انجام مصاحبه‌ي نيمه ساختاريافته با 15 نفر از والدين افراد دچار ملال جنسي ارجاع شده به بيماستان ابن‌سينا مشهد در سال 1399 انجام شد. براي تجزيه و تحليل داده‌ها از روش Strauss و Corbin استفاده شد. از نرم‌افزار MAXQDA نسخه‌ي 10 به منظور سازمان‌دهي و كدگذاري داده‌هاي كيفي استفاده گرديد. يافته‌ها: در مجموع، 15 مصاحبه و 121 كد مفهومي استخراج شد. 58 درصد از فرزندان دچار اختلال هويت جنسي، دختر بودند. ميانگين سن اين افراد در زمان شركت در مطالعه، 24 سال، ميانگين سن تصميم‌گيري براي انجام عمل جراحي، 21 سال و ميانگين سن شروع علائم در كودكي، 9 سال بود. يافته‌هاي به دست آمده در اين مطالعه، در شش مقوله‌ي مركزي با عناوين تجربه‌ي والدين از كودكي فرزند دچار ملال جنسيتي، رفتارهاي مشاهده شده نامتعارف در نوجواني و جواني فرد مبتلا به اختلالات جنسي از ديد والدين، احساسات والدين، سوء رفتار والدين، علل ايجاد اين مشكل از ديد والدين، تجربه‌ي خود فرد از اختلال هويت جنسي قرار گرفتند. نتيجه‌گيري: با توجه به بيان تجربيات والدين و اطلاع از چالش‌هاي متعدد ميان خانواده‌ها و فرزندان در اين خصوص، جهت ارتقاي كيفيت زندگي و بهبود سلامت روان افراد مبتلا به ملال جنسيتي، لزوم مداخلات آموزشي در سطوح عمومي و تخصصي ضروري به نظر مي‌رسد.