عنوان مقاله :
هم نوايي شبانۀ اركستر چوب ها : از همنوايي حسها تا همنوايي مكانها
پديد آورندگان :
توكلي ، مريم دانشگاه حكيم سبزواري - دانشكده ادبيات و علوم انساني , آيتي ، اكرم دانشگاه اصفهان - دانشكده زبانهاي خارجي - گروه زبان و ادبيات فرانسه
كليدواژه :
نقد جغرافيايي , وستفال , چندحسّيت , قاسمي , پستمدرن
چكيده فارسي :
نقد جغرافيايي با محوريّت موضوع مكان، يكي از مفاهيم بنيادين و تأثير گذار در ادبيّات است، بررسي مكان در آثار ادبي به ويژه در دوران پستمدرن اهمّيت بيشتري يافته است؛ چرا كه نه تنها ادبيّات در باز نمايي فضا نقش به سزايي دارد؛ بلكه حضور جغرافيا در رويكرد هايي مانند نقد مضموني و پسااستعماري نيز گسترده شده است. در اين نوع نقد رابطۀ بين تخيّل و واقعيّت مدنظر است و تجربۀ «من» نويسنده با مقولۀ مكان پيوند مي خورد، پس به نگاه نويسنده به يك مكان خاص توجّه بيشتري ميشود. به عبارتي ديگر توصيف مكان هاي واقعي مهم نيست؛ بلكه اين تخيّل نويسنده است كه جغرافياي اثر را ميسازد. هم چنين اين رويكرد با نقد مضموني نيز مرتبط است. از مضمون جابجايي در زمان و مكان، از ديرباز در ادبيّات، استقبال ويژه اي ميشده است، شخصيّت ها در جستوجوي هويّت ازدسترفتۀ خود هستند پس سفر را آغاز مي كنند تا با جابجايي در فضا و هم چنين زمان به شناخت خويشتن برسند. رضا قاسمي كه يكي از نويسندگان معاصر ايراني و ساكن فرانسه است، در رمان همنوايي شبانۀ اركستر چوب ها به همين موضوع پرداخته است. در مقاله حاضر، با پردازش توصيفي- تحليلي داستان و با تكيه بر آراي برتران وستفال، در گسترۀ نقد جغرافيايي؛ در اين رمان تصويري زنده و پويا از شهر پاريس و تهران براي مخاطب فعّال به نمايش گذاشته شده؛ زيرا جابجايي مكاني و زماني در اين داستان خطّي نيست و نويسنده اين كار را با منطق خاصّ خود و بدون آشفتگي انجام مي دهد؛ ولي لازم است تا خواننده اين كلاف سردرگم را سامان بخشد تا به جهان بازنماييشدۀ راوي برسد.
عنوان نشريه :
پژوهشنامه ادبيات داستاني
عنوان نشريه :
پژوهشنامه ادبيات داستاني