حقوق طبيعي تكاملي؛ تأملي بر جايگاه متغير در انديشة حقوق طبيعي دابن، رنار و اشتملا

كاركرد ذاتي حقوق طبيعي، معيار امر درست بودن است؛ بنابراين، ارتباط حقوق طبيعي با امر متغير، اگر اين ذات را با چالش مواجه سازد، مي­تواند عبور از انديشة حقوق طبيعي را نتيجه بدهد. دغدغة انديشمندان حقوقي نيمة اول قرن بيستم، ارائة نظريه­اي از حقوق طبيعي است كه بر تعامل متافيزيك و واقعيت استوار باشد؛ استيلاي متافيزيك بر واقعيت، به­عنوان بنيان حقوق طبيعي مدرن، نوعي از حقوق طبيعي را نتيجه مي­دهد كه رابطه­اي با واقعيت­، يعني همان امر متغير ندارد. بايد از عدالتي صوري عبور كرد و واهمه­اي نداشت از اينكه معناي اين عبور، گذار از عدالت به انصاف باشد. بااين­حال، پرسش اصلي اين است كه ارتباط حقوق طبيعي با متغير، چگونه و تا به كجا بايد باشد؟ به­نظر مي­رسد «حقوق طبيعي با محتواي تغييرپذير» اشتملا، از آنجا كه تابعي از متغير است، كاركرد ذاتي حقوق طبيعي را با چالش مواجه مي­كند. «حقوق طبيعي با محتواي تكاملي» رنار، به­مانند «حقوق طبيعي با اجراهاي متغير» دابن نيز تعبير دقيقي نيست. دغدغة حداقلي از متافيزيك و ضرورت گذار از هست به بايد، به­عنوان اساس انديشة حقوق طبيعي، ايجاب مي­كند كه چارچوب رابطة اين انديشه با متغير، «حقوق طبيعي با اجراهاي تكاملي» باشد. نگارنده تلاش دارد تا با تحليل مقايسه­اي سه قالب پيشنهادي دابن، رنار و اشتملا براي رابطة حقوق طبيعي و امر متغير، و نقد اين سه قالب، فرضيه خود يعني «حقوق طبيعي با اجراهاي تكاملي» را مستدل كند.