عنوان مقاله :
جريان شناسي تاريخي مباحث معرفت شناسي در سنت فلسفه پيشاصدرايي
پديد آورندگان :
جعفري ولني ، علياصغر دانشگاه شهيد مطهري - گروه فلسفه و كلام , اسدي فخرنژاد ، دنيا دانشگاه شهيد مطهري
كليدواژه :
معرفتشناسي , علم حضوري , علم حصولي , منابع معرفت , كشف و شهود , حكمت مشاء , حكمت اشراق
چكيده فارسي :
بررسي تحولات معرفتشناسي در فلسفه اسلامي، بيانگر اينست كه گرچه مباحث معرفتشناختي بطور مستقل مطرح نشده و عموماً بنحو تلويحي ذيل هستيشناسي قرار ميگيرد؛ درعين حال، مباحثي وجود دارد كه ميتواند بشرط تنظيم و تنسيق، راهگشاي رويكرد فلاسفه در مباحث معرفتشناسي باشد؛ شايد بتوان بر اساس دستاوردهاي اين مباحث، شبهات بنيادين معرفتشناسي را پاسخ داد. بعنوان نمونه، ديدگاههاي هستيشناختي ابن سينا و سهروردي بر معرفتشناسي آنها تأثيرگذار بوده است. حال مسئله پژوهش اينست كه چگونه ميتوان با بررسي و استخراج يكسري مسائل و بررسي تحليليشان، رويكرد معرفتشناختي آنها را در مواضع و آراء فلاسفه اسلامي نشان داد. در راستاي تحقق اين هدف، بايد گفت كه مباني معرفتشناسي مبتني بر سه پايه حس، عقل و شهود، ميتواند به نظام معرفتشناسي فلاسفه اسلامي منجر شود. البته حكمت مشاء عمدتاً بر عقل و استدلال مبتني است و حكمت اشراق اگرچه در تبيين و اثبات، متكي بر استدلال بوده، اما بنيان اصلي در تحليل معرفت-شناختي را بر كشف و شهود بنا نهاده است. البته منطق بعنوان مدخل معرفتشناسي سرآغاز بحث قرار ميگيرد؛ چراكه عموم فلاسفه اسلامي با محوريت علم حصولي و مبتني بر كليات خمس، نظريه تعريف را وسيله كشف مجهول (كشف ماهيت كلي امور) ميدانند؛ درحالي كه سهروردي و پيروان او با محوريت علم حضوري، معتقدند تعريف حدي قابل توجيه نبوده و با انتقاد از نظريه تعريف، سعي بر كشف مجهول جزئي از طريق مشاهده و اشراق دارند. در همين راستا، مسئله ابصار، خيال در نظام معرفت شناسي، اغلب بعنوان ضلعي از اضلاع علم حصولي تلقي ميشود؛ بر خلاف معرفتشناسي حكمت اشراق، كه همگي ذيل علم حضوري قابل تبيين است.
عنوان نشريه :
تاريخ فلسفه
عنوان نشريه :
تاريخ فلسفه