عنوان مقاله :
مفهوم جايگاه بدن ناصرالدينشاه در نقاشي تالار آينه كمالالملك بر مبناي نظريه يوري لوتمان
پديد آورندگان :
افتخاري يكتا ، شراره دانشگاه هنر اسلامي تبريز - دانشكده هنرهاي صناعي , نصري ، امير دانشگاه علامهطباطبايي - دانشكده ادبيات و زبانهاي خارجي , محمدزاده ، مهدي دانشگاه هنر اسلامي تبريز - دانشكده هنرهاي صناعي اسلامي
كليدواژه :
ناصرالدينشاه قاجار , يوري لوتمان , بدن , كمالالملك , تالار آينه
چكيده فارسي :
نقاشي قاجار، بهويژه از دوران ناصرالدينشاه به بعد، همگام با تحولات اجتماعي ـ فرهنگي، در آستانه عبور از سنتهاي پيشين، در گستره مفاهيم تازهاي قرار ميگيرد. يكي از اين مفاهيم كه بيش از هر حوزه ديگري، دچار تحول و دگرگوني ميشود؛ بدن است. از جمله جايگاه و كاركرد بدن در تصاوير پادشاه؛ كه بهعنوان يك نظام نشانهاي مهم، در تقابل با ديگري معنا توليد ميكند. تصوير تالار آينه بازگوكننده چنين كاركردي از بدن در فضاي گفتماني قاجار با ديگري است و بر اين مبنا، مساله پژوهش اين است كه؛ چه مناسباتي ميان بدن ناصرالدينشاه با عناصر درون تصوير تالار آينه برقرار است يا بهعبارتي، نحوه مواجهه بدنِ ناصرالدينشاه بهمثابه بدنِ خود درون فرهنگ، در ديالكتيك با بدنِ ديگري كه برآمده از نه ـ فرهنگ است، چگونه نمايش داده ميشود. نَه ـ فرهنگ يكي از اصطلاحات اساسي و كاربردي در نظريات يوريلوتمان است كه در برابر فرهنگ قرار ميگيرد. از اينرو هدف پژوهش، بهرهگيري از نظريات لوتمان براي بررسي جايگاه بدنِ ناصرالدينشاه در تناسب با عناصر تصويري درون تصوير تالار آينه كمالالملك است كه در سپهرنشانهاي قاجار جاي ميگيرد. سپهرنشانهاي يكي از پوياترين مفاهيم در نظريات لوتمان است كه حاوي دو مفهوم بنيادين خود و ديگري است و همچون واسطهاي براي توليد معنا در فضايي دوگانه عمل ميكند؛ بنابراين پرسشي كه به آن پاسخ داده ميشود اين است كه: آيا بدن ناصرالدينشاه در تقابل با بدنِ ديگري درون نه ـ فرهنگ ، بدن ـ نزديك محسوب ميشود و يا بدن ـ دور است؟بر اين اساس، پژوهش با روش سپهرنشانهاي لوتمان، جايگاه بدن ناصرالدينشاه در تالار آينه را مورد مطالعه و بررسي قرار ميدهد و جمعآوري اين اطلاعات با استفاده از منابع مكتوب كتابخانهاي و با بهرهگيري از شيوه توصيفي ـ تحليلي انجام ميگيرد. با توجه به تحولات گفتماني فرهنگ در سپهرنشانهاي قاجار؛ نتيجه پژوهش گوياي اين است كه جايگاه بدن ناصرالدينشاه در تالار آينه كمالالملك، در ديالكتيك با ديگري، در مسير گسست از خود قرار دارد؛ پيوسته كمرنگ شده و كنش خود را از دست ميدهد و در نهايت، تصويري از يك بدن ـ نزديك را نمايش ميدهد. جذب و نزديكشدن به بدنِ ديگري درون نه ـ فرهنگ حاكي از شكلگيري هويت در بدنِ ناصرالدينشاه در محور ديگري، و گسست جايگاه او از ارزشهاي تاريخي و حافظه فرهنگي است.