عنوان مقاله :
آنِ نامتناهي: روايتي متفاوت از متافيزيك ارسطو با تأكيد بر مؤلفههاي عاطفي برسازندۀ آن
پديد آورندگان :
مبلّغ ، زهرا پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي - گروه مطالعات ميان فرهنگي
كليدواژه :
متافيزيك , تقويم متافيزيك , عواطف , نوس , وحدت نفس
چكيده فارسي :
اين مقاله با پرسش از معناي عبارتي مبهم در متافيزيك ارسطو دربارۀ نسبت ميان اسطوره و متافيزيك به پرسش مهمتري دربارۀ نسبت ميان عواطف و متافيزيك ميرسد. جريان فلسفي احياي عواطف در چند دهۀ اخير، گرچه در برخي مسائل و حوزههاي فلسفي موفق و مؤثر بوده، در حوزۀ متافيزيك كمتر ورود كرده است. پيشفرض تاريخي دوگانگي ميان عقل و عواطف (نيز عقل و بدن) يكي از دلايلي است كه رخصت بازنگري در متافيزيك از مدخل عواطف را محدود ميكند. در اين مقاله، با بازخواني متون مختلف ارسطو روايتي متفاوت از ماهيت متافيزيك به دست داده ميشود. طبق اين روايت، عواطف خاصي ازجمله سرگشتگي، ستايش، لذت و اشتياق در كنار «نوس» نقش تأسيسي در تقويم ساختمان متافيزيك ارسطويي دارند و نميتوان ابزار و روش متافيزيك را بهسادگي با مفهوم نوس بهكفايت تبيين كرد. درنهايت، توضيح داده ميشود كه نقش تأسيسي عواطف در تقويم متافيزيك، جز اينكه تفسيرهاي تقليلگرايانه از متافيزيك را به پرسش ميگيرد و بنياد عاطفي مغفولماندۀ آن را آشكار ميكند، ميتواند مبناي بازنگري در فهم ارسطو از نسبت ميان قواي نفس، وحدت نفس و رابطۀ نفس و بدن نيز باشد.