عنوان مقاله :
شرح و ارزيابي رويكرد ضدافلاطونيِ گادامر در رابطه با ميمهسيس
پديد آورندگان :
اميني ، عبدالله دانشگاه كردستان - دانشكده علوم انساني و اجتماعي - گروه علوم تربيتي
كليدواژه :
اصل و روگرفت , بازشناسي , اثر هنري , ميمهسيس , نماد , دلالت
چكيده فارسي :
يكي از كهنترين نظريهها دربارۀ سرشت هنر، نظريۀ «تقليد» (هنر بهمنزلۀ تقليد طبيعت) است. نخستينبار افلاطون مباني نظري اين نظريه را ازحيث فلسفي بررسي كرد. آنچه در موضع افلاطوني درخصوص ماهيت ميمهسيس محوريت دارد، فاصلۀ وجودي ميان اصل و روگرفت است. اين رويكرد در تاريخ فلسفه موجب واكنشهاي متفاوتي شده است. هانس گئورگ گادامر در دورۀ معاصر، بهتأسي از مباني هرمنوتيك فلسفي خودش به ارزيابي مسئلۀ ميمهسيس و رويكرد افلاطوني پرداخته است. او برخلاف افلاطون، حيث وجودي و معرفتيِ روگرفت را در نسبت با اصل در مرتبۀ نازلي قرار نميدهد؛ بلكه بهباور او، خودِ روگرفت ازحيث «سرشاري و فزوني در وجود» و بازنمايي «معنا» ميتواند نقش اصل را بازي كند. برپايۀ اين نگرش، ما بهجاي اينكه روگرفت را براساس اصل بسنجيم، اين خود روگرفت است كه ميتواند بينش ما را نسبت به اصل (يا واقعيت) و حتي خودمان هم متحول سازد. برايناساس، اثر هنري، حتي اگر روگرفت چيزي هم باشد، باز ميتواند موجب «بازشناسي» شود. در نوشتار حاضر ضمن شرح موضع ضدافلاطونيِ گادامر درخصوص رابطۀ اصل و روگرفت در حوزۀ هنر، با تكيه بر برخي از آثار مرتبط او، به ارزيابي نگرش او پرداخته ميشود و نشان داده ميشود كه او باوجود تأكيدش بر نقش مستقلِ روگرفت، گهگاهي ناخواسته به همان موضع افلاطوني بازميگردد.