عنوان مقاله :
بررسي خودآييني استتيك در انديشۀ الكساندر گوتليب باومگارتن
پديد آورندگان :
آفرين ، فريده دانشگاه سمنان - دانشكده هنر - گروه پژوهش هنر
كليدواژه :
استتيك , كمال , باومگارتن , منطق , اخلاق , خودآييني
چكيده فارسي :
هدف مقاله اين است كه با روش توصيفيتحليلي به اين پرسش پاسخ دهد: آيا باومگارتن ميتواند استتيك را به حوزهاي خودآيين تبديل كند؟ براي نشاندادن استقلال استتيك بهمعني شناخت حسي، زيباشناسي و تجربۀ زيباشناختي در هنر از مفروضات، دادهها، استدلالها و مفاهيم ساير حوزهها بر مفهوم «كمال» تمركز و رابطۀ استتيك با منطق و اخلاق بررسي شده است. او با منطقيدانستن صرفِ استتيك مخالف بود؛ اما آنرا غيرمنطقي نيز نميدانست و معتقد بود «قانون» دروني و منطق خاص خود را دارد. مطالعه نشان ميدهد قواعد عقلي چون اصل دليل كافي و اصل امتناع تناقض حاكم بر امور انضمامي است. روياروي امر تجربي انعطافناپذيري اين اصول تعديل ميشوند. با تلاش باومگارتن در عقل جايي براي پذيرش قواعد زيباشناختي با درنظرگرفتن كاركرد منعطفتر قوانين عقلاني باز ميشود. نزد وي در روش شهودي بازنماييهاي حسي بهصورت نامتمايز اخلاقياند. در روش نمادين بهواسطۀ ايدۀ زيباشناختي و استفاده از نمادها با حوزۀ اخلاق ارتباط برقرار ميكنند. گرايش باومگارتن به فرقۀ پيتيستي، استتيك و دريافت حسي را راهي براي حصول بصيرت، تشخيص و تمايز نامعيّن خوب و بد سوق ميدهد. در تجربۀ زيباشناختيِ شعر مفاهيم كمال، عظمت و ارجمندي به ساير حوزهها پهلو ميزند؛ درنتيجه، باومگارتن، موفق به اجراي تمامعيار خودآييني استتيك بهويژه در تمايز از حوزۀ اخلاق نميشود.