چكيده فارسي :
جزء از كل: ترجمه چاپشده:
هيچوقت نميشنويد ورزشكاري در حادثهاي فجيع حس بويايياش را از دست بدهد. اگر كائنات تصميم بگيرد درسي دردناك به ما انسانها بدهد، كه البته اين درس هم به هيچ درد زندگيمان نخورد، مثل روز روشن است كه ورزشكار بايد پايش را از دست بدهد، فيلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش. درس من؟ من آزاديام را از دست دادم و اسير زنداني عجيب شدم كه نيرنگ تهديدآميزترين تنبيهش، سواي اين كه عادتم بدهد هيچچيز در جيبم نداشته باشم و مثل سگي با من رفتار شود كه معبدي مقدس را آلوده كرده، ملال بود. ميتوانم با بيرحمي مشتاقانة نگهبانها و گرماي خفهكننده كنار بيايم (ظاهراً كولر با تصوري كه افراد جامعه از مجازات دارند در تضاد است