عنوان مقاله :
درهم تنيدگي كودكي و مرگ يا روايت جادويي زمان در روزگار سپري شدۀ مردم سالخورده
پديد آورندگان :
حسين زاده ، آذين دانشگاه حكيم سبزواري - گروه زبان و ادبيات فرانسه , شهپرراد ، كتايون دانشگاه حكيم سبزواري - گروه زبان وادبيات فرانسه
كليدواژه :
دولتآبادي , روزگار سپري شدۀ مردم سالخورده , خود زيستنامه , كودكي , كرونوتوپ
چكيده فارسي :
واقع گرايي توان كافي براي بيان واقعيت را ندارد؛ گواهش اين كه بسياري از منتقدان، از جمله فيليپ لوژون خودزيستنامه را خيالي يا اتوفيكسيون ميپندارند؛ چه، تخيّل نويسنده بر سياق روايت زندگي راوي تأثير مينهد. هيچ نويسندهاي نميتواند، به هنگام روايت زندگي خويش، مانع دخيل شدن تخييل (fantasme)، نيز تخيّل در اثرش شود؛ بدينسان، ناگزير، هنگام بازآفريني رخدادهاي زندگي يا روابط خويشاوندي، واقعيتي را بازمينماياند دگرگشته. چنانچه خوانندۀ روزگار سپريشدۀ مردم سالخورده با زندگي محمود دولتآبادي آشنا باشد، بهفراست درمييابد اثرش از نوع خودزيستنامۀ خيالي است؛ او در دو جلد نخست، از راوي اولشخص استفاده نميكند. افزون بر اين، اگر در بسياري از خودزيستنامهها، نويسنده كودكي را نقطۀ آغاز فرض ميكند، سپس بهنقل وقايعي ميپردازد كه او را به بالندگي، گاهي نيز به دوران پيري ميرساند، در روزگار سپريشده، برخلاف اسلوب نگارشِ خودزيستنامه، مرگ زودهنگام پدربزرگ شخصيت اصلي است كه بهمثابۀ نقطۀ آغاز داستان برگزيده شده؛ مبتداي اين اثر، روايت مرگ نامنتظري است كه پيامدهايش بر اخلاف شخصيت اصلي تأثير مينهد. انتخاب مرگ، بهعنوان سرآغاز داستان، بر بوطيقاي كل رمان تأثير ميگذارد و سبب ميشود دوران كودكي با مرگ درهمآميزد. همهنگام، نويسنده براي نشان دادن اين، نيز استيلا و تهديد مرگ، گاهي از عناصري بهره ميگيرد كه رمان را از روايت واقعگرايانۀ كرونوتوپ، يا فضازمان، دور و به خودزيستنامهاي خيالي بدل ميكند، گاهي نيز با ذكر نشانههايي، بهظاهر منطبق با واقعيت، مانند چهرهپردازيها، چنان ميكند كه خواننده بهاشتباه خود را با نقل واقعيت روبرو بيند. بنمايۀ تحقيق ما، شناسايي و تحليل ايندست عناصر و بررسيدن تأثير آنها بر ساختار روايي روزگار سپريشده با هدف نشان دادن چگونگي گذر از اتوبيوگرافي به اتوفيكسيون همراه با درهمتنيدگي كودكي و مرگ است.
عنوان نشريه :
ادبيات پارسي معاصر
عنوان نشريه :
ادبيات پارسي معاصر