چگونگي بازتوليد قدرت طالبان در افغانستان بر مبناي تئوري كاتاستروف-چارچوب

هدف اصلي مقاله حاضر بررسي چگونگي بازتوليد قدرت طالبان در افغانستان بر مبناي تئوري كاتاستروف «رنه تام» و نظريه چارچوب «اسنو» و «بنفورد» و همچنين ارائه راهكارهاي دفاع از مرزهاي شرق ايران است. در همين راستا سؤالي كه مطرح مي‌شود عبارت است از اينكه «طالبان چگونه و با كاربست چه چارچوب‌هايي توانست در مدت زمان اندك بر بخش وسيعي از جغرافياي افغانستان مسلط شود؟ و راهكارهاي حفاظت از مرزهاي شرقي كشور در شرايط كنوني چيست؟». نتايج حاصل از تحقيق كه با روش توصيفي-تحليلي و همچنين با تلفيق نظريه «چارچوب» و «كاتاستروف» و طراحي مدل مفهومي جديد بدست آمده، نشان دهنده اين است كه نيروهاي طالبان بر مبناي چارچوب تشخيصي توانستند پيش فهم‌ها وذهنيت خود را به بخش قابل توجهي از اجتماع افغانستان قابل پذيرش نمايند.براساس چارچوب پيش‌آگاهي، طالبان راه حل اصلي را در تشكيل حكومت و مفصلبندي ابعاد اجتماعي، فرهنگي،اقتصادي و سياسي شهروندان در شريعت اسلامي مورد تفسير خود دانسته و بر مبناي چارچوب انگيزشي در شرايط فعلي برخلاف گذشته، با وقايعي چون خروج نيروهاي ناتو و بخصوص آمريكا، كمك‌هاي نظامي-اقتصادي كشورهايي چون پاكستان و توسل به وعده هاي جذاب هم انگيزه و توان تسلط كامل را باز يافته و هم كاربرد مذاكره را در كنار يورش مسلحانه لازم مي‌داند.مجموعه اين عامل فرصت لازمت جهت تشكيل مجدد دولت طالبان را فراهم ساخته است.دراين شرايط مهمترين راهكارهاي حافظتي ايران در پاسداري از مرزهاي شرقي عبارتند از:تقويت نيروهاي مرزهاي شرقي، صبر استراتژيك و پرهيز از كنش نظامي، بالابردن اشرافيت اطلاعاتي و تلاش در متقاعد كردن طالبان در حفظ آرامش و انعطاف لازم.