عنوان مقاله :
چالش ساختار و معنا : خوانش واساز از نگاره "بيرون آوردن يوسف از چاه"
عنوان به زبان ديگر :
چالش ساختار و معنا : خوانش واساز از نگاره "بيرون آوردن يوسف از چاه"
پديد آورندگان :
آفرين، فريده نويسنده ,
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1390 شماره 16
كليدواژه :
واسازي , Deconstruction , Haft Owrang , Jacques Derrida , Persian Painting , Post-Structuralism , پساساختگرايي , ژاك دريدا , نگارگري ايراني , هفت اورنگ
چكيده فارسي :
اين مقاله ميكوشد نگاره ايراني بيرون آوردن يوسف از چاه را بر مفاهيم اصلي واسازي دريدا مورد انطباق قرار دهد. هدف اين مقاله بررسي روند تزلزل معناي قطعي و رسيدن به معاني جديد است.
از بررسي اين نگاره، مفاهيم مهمي سر برميآورند كه در دو موضوع دلالت و روايت دستهبندي ميشوند. در موضوع دلالت با بررسي وارونگي تقابلهاي دوگانه متن هنري، سرگشتگي، آرايههاي اثر هنري و در موضوع روايت با بحث مركزگريزي و بينامتنيت به چارچوب تحليلي اين مقاله دست مييازيم. اين تحليل، نشان ميدهد هر نشانه اين تصوير، دالي است كه مدلول آن غايب است. تقابلهاي دوگانه اين تصوير با واژگونسازي تقابلهاي مرد/ زن، شب/ روز، رنگهاي سرد/گرم، تقابل درون/بيرون به هم آميختهاند. در اين اثر، سوالهاي متعددي وجود دارد كه مخاطب (بيننده) براي آنها پاسخي نمييابد و به سرگشتگي منجر ميشود. عواملي كه از چارچوب تصوير بيرون زدهاند به حاشيهاي ميمانند كه با تمركز روي آن خوانش متن ديگرگونه ميشود. مركزيت نگاره با قراردادن موضوع اصليِ، در جايي غير از مركز، يعني در قسمت پايينِ سمت راست، از بين ميرود. اين نگاره با متون و نظامهاي ديگري نيز در ارتباط است كه استقلال آن را زير سوال ميبرد. نگارگر در بازسازي اين روايت، سنت را به كناري مينهد و بدون در نظر گرفتن منطق علي و معلولي، روايت اين قسمت از داستان يوسف را براي ما باز ميگويد. با خوانش اين اثر و با پيشفرض قراردادن واسازي به عنوان روش و تحليل متن به منطق انديشه واساز در پشت آن پي ميبريم. اين منطق راه را بر معناي قطعي اثر ميبندد و آن را به روي معناهاي متعدد ميگشايد. از نتايج ديگر اين بررسي، يافتن نزديكي ذهنيت نگارگر و انديشههاي دريدا است.
چكيده لاتين :
This essay has attempted to apply the main concepts of Jacques Derrida’s deconstruction theory to the Persian painting “The Drawing out of Yusof from the Well”.
A methodological frame comprises signification, reversing binary oppositions, aporia, parergon, narrative, intertextuality and decenterism. In a deconstructive analysis, binary oppositions like men and women, day and night, cold and warm colors are connected without superiority. Spectators face questions which have unlimited answers and entangle them in aporia. Considering a parergon will help the spectator come up with another reading or another meaning of a certain text. There is also no center. The center has lost its function. The artist has put the center, which is related to the title, in the corner. The work is not autonomous. It has a relationship with other texts like the story of Yusof in the Qura’n and ancient myths. The signs prevalent in the sketch can also be traced back to other texts.
Thus, we can find a deconstructive logic behind this work. There is no final meaning and signification and the artist’s ideas in forming the painting follow Derrida’s concepts and theories.
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 16 سال 1390
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان