كليدواژه :
صدرالمتالّهين شيرازي , بيچون , مولانا , فنا , نِفس , , Molla Sadra , ‘howless’ , annihilation , facelessness , Mowlana , soul , Survival , union , بقا , بيصورت , The Substantive movement , حركت جوهري , اتّحاد عاشق و معشوق
چكيده فارسي :
«از بخت شكر دارم و از روزگار هم». خداوند را سپاسگزارم كه بار ديگر توفيق همنشيني با مَلك الخلّاق گلستان مثنوي را نصيبم كرد و جام كوچك وجودم را از آن رحيق سرخوشان مشحون ساخت.
هدف اين مقاله، يافتن اين پرسش مهم است كه لب لباب مثنوي شريف مولانا چيست و به بياني ديگر، آن «نفيري» كه وي در اين عالَم سرداد و همه سينههاي شرحه شرحه از فراق را به سوي خويش فراخواند، كدام است؟ در اين نوشته سعي خواهيم كرد تا با ياري جستن از سه مقدمه فلسفي در حكمت متعاليه (تيوري حركت جوهري، مساله نفي و اتحاد عاقل و معقول)، به يافتن پاسخ پرسش مهم مذكور از ديدگاه جلالالدين نايل آييم. اميد است كه ببار آيد و كام همه عاشقان را شكرين سازد:
وَ هذا دُعا ٌ لا يُردُّ فانِّه
دعا ٌ لاصنافِ البريّه شاملُ