شماره ركورد :
584372
عنوان مقاله :
تقرير هايدگر از ايدياليسم افلاطوني به‌عنوان خاستگاه استتيك
عنوان فرعي :
Heideggerʹʹs Account of Platonic Idealism as Origin of Aesthetics
پديد آورندگان :
رحمانيان، احمد نويسنده , , مصطفوي ، شمس الملوك نويسنده ,
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1391 شماره 31
رتبه نشريه :
علمي پژوهشي
تعداد صفحه :
18
از صفحه :
121
تا صفحه :
138
كليدواژه :
حقيقت و نمود , وجود , هنر , زيبايي , استتيك
چكيده فارسي :
يونانيان هرگز واژه‌اي مطابق با آنچه ما به معني دقيق كلمه از واژه هنر مراد مي‌كنيم نداشتند، اما دو مفهومِ poiesis و techne را كه معنايي گسترده‌تر از هنرهاي زيباي امروزي داشتند، براي اشاره به اين معنا به‌كار مي‌بردند. poiesis به‌معني فرا-آوردن يا ساختن بود كه در آن to on، يعني امرحاضر يا هستنده، به حضور مي‌آمد (وجود موجودات گشوده مي‌شد و اين گشودگي همان aletheia يا حقيقت نيز بود) كه به دو طريق اساسيِ techne و physis روي مي‌داد. در physis ـ‌كه امروزه آن را به طبيعت ترجمه مي‌كنند اما نزد يونانيان واجد دلالتي گسترده‌تر از اين بود چراكه خدايان نيز در آن به‌سر مي‌بردند‌ـ موجودات از جانب خود و در techne از جانب ديگري، يعني technites، به حضور مي‌آمدند. اما تغيير جهتي كه با افلاطون در تفكر يوناني پديد آمد در تفكر به هنر نيز قابل ردگيري است. چنانكه به گفته هايدگر نزد افلاطون، وجود (يا idea) در نسبت ذاتي است با، و (نيز) بي‌گمان به‌همان اندازه معادل است با خود‌ـ‌نشان دادن و پديدارگشتن، با خود-نشان دادنِ (phainestai) آنچه درخشنده (ekphanes) است و نيز، «ekphanestaton، (يعني) آنچه به‌راستي خود را نشان مي‌دهد و درخشنده‌تر از هر چيز است، امر زيباست. كارهنري، به‌واسطه idea، مي‌رود تا در مقام امر زيبا، (يعني) به‌مثابه ekphanestaton، پديدار گردد. اين را مي‌توان يكي از مولفه‌هاي اساسي تفكر استتيكي به هنر دانست كه هايدگر خود به آن اشاره كرده است. اما، افزون براين، دو رويداد ديگر نيز در تفكر افلاطون قابل تشخيص‌اند كه مي‌توان آنها را به‌عنوان خاستگاه ديگر مولفه‌هاي اساسي استتيك معرفي نمود؛ فاصله افتادن ميان هنر و حقيقت، و نيز جدايي زيبايي از حقيقت. از آنجاكه to on در تفكر افلاطون ضرورتاً مي‌بايست به دو مرتبه وجودشناسانه متمايزِ on te aletheiai (موجود حقيقي يا حقيقتاً موجود)، يا همان idea كه چيزي است معقول، و on phainomenon =(ظاهر يا به‌ظاهر موجود)، يا همان امر محسوس، تفكيك شود، و چنانكه در مكالمه جمهوري آمده است، هنرمند برآورنده وجود موجودات همچون on phainomenon است نهon te aletheiai ، وقوع فاصله ميان هنر و حقيقت ضروري مي‌گردد. افلاطون همچنين، درحالي‌كه همچون اسلاف يوناني خود to kalon =(زيبا)، to agathon =(خير)، و to alethes =(حقيقي) را در نوعي اين‌هماني مي‌فهمد، در فايدروس بر پايه تفكيك وجود‌شناختيِ فوق ـ‌كه به‌واسطه تفسير خاص وي از وجود موجودات به‌مثابه idea ممكن گشته است‌ـ بر تعلق زيبايي به ساحتِ on phainomenon و امر حقيقي به ساحتِon te aletheiai تكيه مي‌كند؛ از اين‌رو، وقوع گسستي ميان آن‌دو ناگزير مي‌گردد. بدين ترتيب، روشن مي‌گردد كه مولفه‌هاي استتيكي فوق هر سه ريشه در ايدياليسم افلاطوني دارند.
چكيده لاتين :
While the ancient Greek never had a specific term for what we know today as art, they used poiesis and techne to refer to concepts broader than contemporary fine arts. Poiesis meant "to make" and "to bring forth". It was a verb, an action that transformed and continued the world. This transformation was done through techne and physis. In physis, now translated as nature yet having a broad connotation then as it covered the gods, the creatures came into being by themselves. In techne, they were, however, created by technites. Plato changed not only the Greek thinking but also its attitudes towards the art. According to Heidegger, eidos (idea) is innate and equal to ekphanes and ekphanestaton (what properly shows itself as the most radiant of all is the beautiful). By way of the idea, a work of art comes to appear in the designation of the beautiful as ekphanestaton. Heidegger goes on to consider this a main component of the aesthetic attitude towards the art. One would also recognize two other events in Platonic thinking which could be considered the origins of other components of aesthetics: separation of art and truth as well as separation of beauty and truth. As to on should necessarily be divided into aletheia (truth) and phainomenon (image), the artist is an on phainomenon, and the art and truth become separated. Following his ancestors, Plato draws similarities between to kalon (beauty), to agathon (good) and to alethes (truth) and considers beauty to belong to the realm of on phainomenon and truth to the realm of alatheia in Phaedrus. Therefore, the three mentioned aesthetic components are all rooted in the Platonic Idealism.
سال انتشار :
1391
عنوان نشريه :
حكمت و فلسفه
عنوان نشريه :
حكمت و فلسفه
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 31 سال 1391
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان
لينک به اين مدرک :
بازگشت