شماره ركورد :
613543
عنوان مقاله :
چهار فرضيه در علل نبودِ تفكر بنيادين در شعر سبك هندي
عنوان فرعي :
Four Hypotheses on the lack of Fundamental Thinking in Hindi Style Poetry
پديد آورندگان :
طاهري، قدرت‌اله نويسنده استاديار دانشگاه شهيد بهشتي Taheri, Ghodratalah
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه سال 1389 شماره 2
رتبه نشريه :
علمي پژوهشي
تعداد صفحه :
20
از صفحه :
77
تا صفحه :
96
كليدواژه :
Indian style , social criticism , fundamental thinking , literary criticism , تفكر بنيادين , Stylistics , سبك‌شناسي , نقد ادبي , نقد جامعه‌شناختي , سبك هندي
چكيده فارسي :
شعر در يك ديدگاه كلي، به دو حوزه شكل(form) و محتوا (meaning) تقسيم مي‌‌شود. آنچه شكل اثر را مي‌‌سازد، زبان، صور خيال، موسيقي (وزن و قافيه) و ساختار بيروني و دروني (پيوند پوشيده عناصر متن در محور عمودي) است؛ و محتواي اثر نيز بازتابي از جهان‌بيني، نگرش و تجارب وي‍‍ژه شاعر از دنياي پيرامون او است .در ادوار مختلف شعر فارسي، توجه شاعران و اديبان يا بر جهان معناي اثر بوده و يا بر شكل بيان آن: براي شاعران سبك خراساني و عراقي و نيز سبك نيمايي دوران معاصر، كشف معاني عميق انساني، فلسفي، عرفاني و اجتماعي در درجه اول اعتبار قرار داشت؛ براي شاعران سبك هندي (اصفهاني) و پاره‌اي از جريان‌هاي ادبي معاصر مانند موج نو، شعر حجم، شعر ناب و پسامدرن، بخش‌هايي از شكل شعر، يعني صور خيال و زبان، اهميت بيشتر داشت و دارد. اينكه كدام بُعد اثر هنري ـ محتوا يا شكل ـ ارزشمندي و جاودانگي آن را تضمين مي‌‌كند، علي‌رغم كوشش بي‌وقفه منتقدان ادبي از افلاطون تا بارت و دريدا و اكو و ديگران، هنوز مشخص نيست و دربين منتقدان، گرايش‌هاي افراطي به‌جانب معنا و يا شكل و نيز رويكردهاي اعتدالي به هر دو حوزه اثر ادبي ديده مي‌‌شود و متمايل‌شدن به هر جانب، به منظر (perspective) فرد بستگي دارد. سبك هندي، بي‌هيچ ترديدي، يكي از دوره‌هاي در خور توجه در ادبيات كشورهاي فارسي‌زبان است و شايد تنها سبكي است كه در مرزهاي خارج از ايران و به‌صورت سبكي منطقه‌اي در مدتي طولاني رواج گسترده داشته است. نگرش و تحليل انتقادي اين دوره ادبي، علاوه بر روشن‌كردن دلايل پوشيده اوج و فرود آن، مي‌‌تواند در سرنوشت جريان‌هاي ادبي معاصر در ايران و ساير كشورهاي فارسي‌زبان كارساز باشد. به‌نظر مي‌‌رسد شعر فارسي، با وجود راه‌يافتن به جغرافياي سياسي و فرهنگي جديد ـ هندوستان ـ از اوايل قرن دهم، نتوانسته است به «عالم جديد معرفت‌شناختي» دست يابد و وارد «گفتمان سازنده» با فرهنگ هندي ـ از جمله سنت اسطوره‌اي، فلسفي، ديني و ادبي آن ـ نشده‌ و يكي از دلايل زوال آن نيز خالي‌بودن از تفكر بنيادين و فقر معنايي است. در اين مقاله، ضمن طرح چهار فرضيه درباره علل اين مسيله، فقر فكري و فلسفي در سبك هندي، به‌ويژه نسل دوم، يعني كساني كه بعد از صايب به شهرت ادبي رسيده‌اند، بررسي مي‌شود.
چكيده لاتين :
In general, poetry is divided into two domains of form and meaning. The form of the poetry is built up of language, images, music and the external and internal structure. The meaning of the poetry is a reflection of the view of the world, attitude and the experiences of the poet. Each of the different literary eras paid attention to just one of the two domains. For the Khorasani, Iraqi and the contemporary poets following Nimaʹs style the profound philosophical, spiritual and social meaning of their poems was important, on the other hand for the poets following Indian and some of the contemporary styles such as Moje Now and post modern the form became important. The Indian style of poetry is the only one which has maintained its place in countries other than Iran. The critical analysis of this period can show the reasons behind the rise and fall of its golden era. The present article discusses four hypotheses on the lack of meaning considerations, especially in the second generation of the followers of the Indian style that became famous after Saeb Tabrizi.
سال انتشار :
1389
عنوان نشريه :
كهن نامه ادب پارسي
عنوان نشريه :
كهن نامه ادب پارسي
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه با شماره پیاپی 2 سال 1389
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان
لينک به اين مدرک :
بازگشت