تعيين هويت انگل بيماري ليشمانيوز جلدي (سالك) به روش PCR در مناطق آلوده استان گلستان

Cutaneous leishmaniasis Parasite Identification via PCR in the Infected Areas in Golestan Province

مقدمه: تاكنون تقسيم‌بندي و تعيين گونه انگل ليشمانيازيس به‌طورغالب براساس مشخصات باليني، پراكندگي جغرافيايي و گاهي اندازه انگل بوده است. باتوجه به محدوديت‌هاي اين تقسيم‌بندي اين پژوهش جهت تعيين وضعيت اپيدميولوژيك و تعيين دقيق گونه‌هاي انگل براساس روش هاي مولكولي و تعيين گونه غالب انگل در مناطق آلوده استان گلستان به‌عنوان يكي از كانون هاي ليشمانيوز جلدي نوع مرطوب (روستايي) در ايران طراحي شده است. مواد و روش ها: اين پژوهش يك مطالعه توصيفي- تحليلي مي‌باشد. جامعه مورد مطالعه آن را 63 بيمار داراي زخم هاي مشكوك به سالك تشكيل مي‌دهند كه در سال‌هاي 83-86 به آزمايشگاه‌ها و خانه‌هاي بهداشت روستايي مناطق آلوده استان گلستان مراجعه كرده بودند. ابزار جمع‌آوري داده‌ها، پرسش‌نامه‌اي حاوي متغيرهاي دموگرافيك مانند: سن، جنس و محل سكونت و نيز متغيرهاي باليني مانند: شكل، نوع، محل، تعداد و اندازه زخم، سابقه ابتلاي قبلي وجود اسكار، تعداد و محل اسكار بود. همچنين هم‌زمان با تكميل پرسش‌نامه از نمونه زخم بيماران لام مستقيم تهيه شد و نيز نمونه‌اي جهت كشت در محيط كشت دي فازيك N.N.N (نويي، مك نيل، نيكول) تهيه گرديد. پس از رشد انگل در محيط كشت، DNA انگل استخراج و سپس آزمايش‌هاي PCR انجام شد. نتايج: رابطه آماري معناداري بين گونه ليشمانيا و قوميت و جنس وجود داشت (05/0P < )، به طوري كه 100% )54 نفر) موارد ابتلا در قوميت تركمن را ليشمانيا ماژور و 100% (3 نفر) موارد مبتلا در قوميت سيستاني را ليشمانيا تروپيكا تشكيل مي‌دادند. در قوم فارس 3/33% (2 نفر)گونه ماژور و 7/66% (4 نفر)گونه تروپيكا ديده شد. اكثر بيماران، متعلق به مناطق روستايي شهرستان گنبد بودند. اين بيماري در هر دو جنس ديده شد، ولي تعداد مردان مبتلا (1/57%) بيش از زنان (9/42%) گزارش شده است. نتيجه گيري: اين پژوهش نشان داد كه گونه غالب انگل در مناطق آلوده استان گلستان ليشمانيا ماژور و بيماري ليشمانيوز جلدي آن از نوع روستايي يا مرطوب مي‌باشد.

Introduction: Classification and identification of parasite species leishmaniasis has been mainly based on the clinical features, geographical distribution and size of the parasite. Noting the limitations of this division, this study aimed to determine the epidemiological status and accurately determine the dominant parasite species based on molecular methods in the infected area in Golestan province as one of the foci of cutaneous leishmaniasis wet type (rural) in Iran. Methods: This is a descriptive analytical study that was performed on the 63 patients suspected with ulcers of leishmaniasis and referred to the laboratories of rural health centers from 2004 to 2007. The data collection instrument was a questionnaire containing demographic variables, such as age, sex and residence as well as clinical variables such as shape, type, location, number and size of ulcers, previous history of oscar, the number and location of the scar. Along with the completion of questionnaires, direct samples from the wounds of patients and were taken and cultured in medium biphasic NNN (Novy, McNeill, Nicole).After the parasite growth in the culture ,then DNA was extracted and PCR experiments were performed. Results: Statistically significant relationship was found between species of leishmania and ethnicity and gender (P < 0.05). 100% (N=54) in the Turkmen ethnicity had leishmania major, 100% (N=3) of patients of Sistani ethnicity had leishmania tropica. The 33.3% (N=2) of Fars ethnicity patients had major species and 66.7% (N=4) had the tropica. Most patients were from rural areas of Gonbad. The disease was observed in both sexes. The number of males (57.1%) was higher than women (42.9%). Conclusion: The study showed the dominant species of parasites in the infected area in Golestan Province was Leishmania major and its cutaneous leishmaniasis was of the rural type.