عنوان مقاله :
جايگاه مسيله اعاده معدوم در حكمت سينوي و صدرايي
عنوان فرعي :
The Place of the Problem of the Restoration of Non-being in Avicenian and Sudrian Philosophy
پديد آورندگان :
كهنداني تفرشي، مهناز كهنداني تفرشي نويسنده دكتري فلسفه تطبيقي دانشگاه شهيد مطهري Kohandani Tafreshi, Mahnaz Kohandani Tafreshi
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه سال 1392 شماره 49
كليدواژه :
Mulla Sadra , principality of being , substantial movement , restoration of non-being , ابن سينا , اصالت ماهيت , اصاله الوجود , اعاده معدوم , اصاله الماهيه , اصالت وجود , اعاده المعدوم , الحركه الجوهريه , تشخص , Ibn Sina , حركت جوهري , التشخص , Individuation , ملاصدرا
چكيده فارسي :
يكي از موضوعات مهم در انديشه اسلامي، بحث امتناع يا جواز اعاده معدوم است. حكماي اسلامي برخلاف برخي از متكلمان، بر محال بودن اعاده معدوم متفق اند. و مساله اصلي در اين مقاله آن است كه به رغم اتفاق حكما بر امتناع اعاده، اختلاف مبنايي بين حكمت سينوي و حكمت صدرايي در تحليل اين موضوع چيست. در حل اين مساله بايد متذكر شد كه اساس و محور در بحث اعاده معدوم، موضوع تشخص و اين هماني است كه در فلسفه ابن سينا تحليل مناسبي از آن ارايه نشده است؛ زيرا مدار تشخص ماهيت و عوارض ماهوي قلمداد شده است. به دليل همين نقصان، در بحث اعاده معدوم نمي توان بنابر حكمت مشا تفسير مناسبي ارايه داد، همان طور كه شيخ الرييس نتوانست تشخص موضوع در حركت جوهري را تحليل كند و به نفي آن راي داد. در مقابل، با طرح اصالت وجود و محور قرار دادن آن در تشخص در فلسفه صدرايي معلوم مي شود كه به رغم تغيير كلي ماهيت، تشخص موجود سيال و متحرك حفظ مي شود و در صورت قطع اين پيوستگي وجودي، بازگشت ماهيت به معناي اعاده امر معدوم نيست.
با توجه به ارتباط موضوع با بحث حركت جوهري، و اين كه انعدام تنها در جهان طبيعت و در جريان حركت قابل تصور است، جايگاه مبحث اعاده معدوم، بايستي از قسمت كليات مباحث وجود خارج شود و در رديف ساير مباحث حركت و در ادامه مبحث حركت جوهري قرار گيرد.
چكيده لاتين :
One of the important subjects in Islamic thought is the discussion about the impossibility or permission of restoration of non-being. The main issue in the present article is that unlike some theologians, Islamic philosophers are in agreement on the impossibility of the restoration of non-being. By reviewing the problem and the consideration of its place it is known that despite agreement among philosophers on the restoration, there is a fundamental disagreement between Avicenian and Sudrian philosophy in the analysis of it. It has to be noted that the basis and focus in the discussion of restoration of non-being is the subject of individuation and indentity which in the philosophy of Ibn Sina there is no proper analysis of it; because essence was considered the orbit of individuation and essential properties. For this same reason, on the basis of peripatetic philosophy an appropriate interpretation can not be offered of the restoration of non-being. As Shaykh al-Rais could not analyse the individuation of object in substantial movement and voted against it. On the contrary, by setting forth the principality of existence and making it the centre of individuation in Sadrian philosophy it is clear that despite general changing of essence, individuation of fluid and moving being is preserved and in ease this existential connection is broken, restoration of essence is not the same as the restoration of non-being.
Given the relation of the subject with substantial movement, and that annihilation is only conceivable in the world of nature and in the course of movement, the place of the topic of the restoration of non-being should be left from the section on general topics of being and be placed alongside the other topics of movement and following the topic of substantial movement.
چكيده عربي :
ان قضيه امتناع اعاده المعدوم او جوازه يعتبر من القضايا الهامه في الفكر الاسلامي. و علي خلاف بعض المتكلمين فان الحكما المسلمين متفقون علي امتناع اعاده المعدوم. و القضيه المهمه في هذه المقاله انه علي الرغم من اتفاق الحكما المسلمين علي امتناع الاعاده، فما هو الاختلاف المبديي بين حكمه ابنسينا و حكمه ملاصدرا في تحليل هذه القضيه.
و يجب التاكيد علي ان الاصل في قضيه اعاده المعدوم موضوع التشخص و الهويه الذي لم يتعرض له ابنسينا في فلسفته بشكل مناسب؛ اذ تم اعتبار محور هذا التشخص الماهيه و الاعراض الماهيويه. فهذه النقيصه تعذر تقديم تعليق مناسب علي قضيه اعاده المعدوم ابتنا علي حكمه المشايين. كما لم يتمكن الشيخ من تحليل تشخص الموضوع في الحركه الجوهريه فرفضه.
و في الاتجاه المعاكس و من خلال طرح اصاله الوجود و اعتباره الاصل في التشخص في فلسفه ملاصدرا يتبين انه علي الرغم من التغير العام للماهيه فان تشخص الموجود السيال و المتحرك يبقي علي حاله و لاتوحي علي عوده الماهيه، اذا انقطع الاتصال، باعاده الامر المعدوم.
و نظرا لعلاقه الموضوع بقضيه الحركه الجوهريه و اقتصار تصور الانعدام علي عالم طبيعه متزامنا مع الحركه فينبغي خروج قضيه اعاده المعدوم من القضايا العامه لقضيه الوجود و تصنيفها ضمن القضايا المتعلقه بقضيه الحركه و تابعه لقضيه الحركه الجوهريه.
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه با شماره پیاپی 49 سال 1392
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان