عنوان مقاله :
نظريه فوق تجرد عقلاني نفس در حكمت سينوي
عنوان فرعي :
The Theory of Intellectual Supra-abstractedness of the Soul in the Avicennan Philosophy
پديد آورندگان :
خادمي، عين الله نويسنده دانشيار دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي Khadimi, Aynullah , رضي زاده، سيد علي نويسنده كارشناسي ارشد فلسفه و حكمت اسلامي، دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي Razizadeh, Sayyed Ali
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1390 شماره 9
كليدواژه :
فوق تجرد , عقل , نفس , شيخ الرييس , تجرد , جوهريت نفس
چكيده فارسي :
فوق تجرد عقلاني نفس، در واقع تجرد از ماهيت است، و نيز گسترش ظرفيت وجودي نفس و نداشتن حدّ يقف در مراحل قوس صعود و قرب الي الله. نفس انسان علاوه بر مرتبه تجرد، حايز مقام لايقفي و فوق تجرد است؛ مرتبهاي كه انسان عاري از ماهيت بوده و هويت و انانيت از وي، چنان باز ستانده ميشود كه بي اسم و رسم شده و مقام معلومي ندارد كه بتوان بدان اشاره كرد. نخستين بار فلوطين و بعد سهروردي و همچنين صدرالمتالهين، از آن سخن گفتهاند. اما بررسي نقش ارسطو در فوق تجرد شيخ الرييس، موهم آن است كه وي ظاهرا نه از فوق تجرد نفس و نه تجرد آن از ماهيت، سخني به ميان نياورده است. شيخ الرييس در رساله نفس به محدود بودن قواي نفس در غايتي مشخص (در مرتبه عقل) و نيز محدوديت عقل نظري (در مرتبه عقل مستفاد) باور دارد. نيز در اعتقاد شيخ، جوهريت نفس ـ بر مبناي تاثيرپذيري وي از ارسطو ـ سبب گرفتار شدن نفس انساني در شوب ماهيت (جنس و فصل، حد و تركّب داشتن) و نهايتا موجب تقيد آن تحت مقوله است؛ در حالي كه اين عقيده با فوق مقوله بودن نفس در اين مرتبه ناسازگار است. اين نوشتار مدعي است كه گرچه نميتوان ادله قطعي و يقيني براي اعتقاد شيخ به نظريه فوق تجرد عقلاني ارايه داد، اما شايد بتوان شواهد و قراين محدودي به نفي نظريه فوق تجرد نفس، در آثار شيخ يافت.
چكيده لاتين :
The theory of intellectual supra-abstractedness of the soul is in fact abstractedness from quiddity, expansion of the existential capacity of the soul, and its non-stop progress upward through the arch of ascent and proximity to God. In addition to the stage of abstractedness, the human soul holds an incessant and supra-abstractedness level; a level at which man becomes free from his essence and identity, and ego is removed from him to such an extent that he would have no individuality and definite standing to be referred to. It was Plotinus who first introduced it and then Suhraward? and Mull? ?adr? discussed it. However, examination of the role of Aristotle in the theory of Ibn S?n? concerning the supra-intellectuality suggests that the latter neither seems to have spoken of the supra-abstractedness of the soul nor of its abstractedness from the quiddity. In his treatise al-nafs, Ibn S?n? believes in the limitedness of faculties of the soul in a specific end (on the plane of the intellect) as well as the limitedness of the theoretical intellect (on the plane of the acquired intellect, al-aql al-mustaf?d).
Likewise, influenced by Aristotle, he maintains that substantiality of the soul causes it to be caught in the grip of the quiddity (genus, differntia, definition and composition) and finally fallen under a given category. This idea is in disagreement with the soul being beyond category in this level. The present article claims that although no conclusive, definitive proof can be offered concerning Avicenna’s belief in the theory of intellectual supra-abstractedness of the soul; yet perhaps one can find limited evidence in his works indicating the rejection of this theory.
چكيده عربي :
ما فوق التجرّد العقلاني للنفس هو، في الحقيقه، التجرّد عن الماهيه، و كذلك زياده الظرف الوجودي للنفس، و عدم وجود قيد "يقف" في مراحل قوس الصعود و القرب الي الله. انّ النفس الانسانيه، مضافاً الي مرتبه التجرّد، تحوز علي مقام "لا يقف" و ما فوق التجرّد؛ مرتبه يكون فيها الانسان عارٍ عن ايّ ماهيه، و تستردّ منه هويّته و انّيته بحيث يصبح بلا اسم و لا رسم و لا مقام معلوم يمكن الاشاره اليه. اوّل من تحدّث عن هذا الموضوع هو فلوطين، ثمّ السهروردي فصدر الدين الشيرازي. بيد انّ البحث في دور ارسطو و تاثيره علي ما فوق تجرّد الشيخ الرييس ابن سينا قد يوحي بانّه علي الظاهر لم يتحدّث لا عن ما فوق تجرّد النفس، و لا عن تجرّدها عن الماهيه. في رسالته «النفس» يومن الشيخ الرييس بمحدوديّه قوي النفس في غايه محدّده (في مرتبه العقل) و كذلك محدوديّه العقل النظري (في مرتبه العقل المستفاد). كما يعتقد الشيخ – متاثّراً بارسطو- انّ جوهريه النفس تكون مدعاه لانغماس النفس الانسانيه في شوب الماهيه (اي امتلاكها للجنس و الفصل و الحدّ و كونها مركّبه)وبالنتيجه يودّي الي تقيّدها بهذه المقوله؛ في حين انّ هذا الراي يتعارض مع المقوله اعلاه من كون النفس في هذه المرتبه. يدّعي هذا المقال انّه و ان تعذّر تقديم ادله قطعيه و يقينيه عن اعتقاد الشيخ الرييس بنظريه ما فوق التجرّد العقلاني، غير انّه ربّما امكن تقديم شواهد و قراين محدوده برفض نظريه ما فوق تجرّد النفس في اعمال الشيخ.
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 9 سال 1390
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان