شماره ركورد :
668703
عنوان مقاله :
چگونگي بازتوليد فلسفه‌هاي علوم انساني با تكيه بر فلسفه اسلامي
عنوان فرعي :
Rebirth of the Philosophies of Humanities With Respect to the Islamic Philosophy
پديد آورندگان :
سوزنچي ، حسين نويسنده Soozanchi, H
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1391 شماره 11
رتبه نشريه :
علمي پژوهشي
تعداد صفحه :
102
از صفحه :
69
تا صفحه :
170
كليدواژه :
طبقه‌بندي علوم , علوم انساني , فلسفه اسلامي , فلسفه علم , وجودشناسي , فلسفه مضاف , فلسفه علوم انساني
چكيده فارسي :
امروزه اثبات اينكه بسياري از آموزه‌هاي علوم انساني مدرن، با آموزه‌هاي اسلامي ناسازگار است و تحول در اين علوم، امري ضروري است، كار دشواري نيست. آنچه دشوار است تبيين اين نكته است كه چگونه مي‌توان اين تحول را، نه با نگاه خام و گذاشتن چند آيه و روايت در كنار متون جديد، بلكه با استمداد از علوم و انديشه‌هاي اسلامي‌اي كه حاصل قرن‌ها تلاش علمي انديشمندان مسلمان بوده و در تعاملي پويا با انديشه‌هاي معاصر، رقم زد. اگرچه اين تحول‌بخشي نيازمند استمداد از بسياري از دانش‌هاي سنتي مسلمانان است، اما هدف مقاله حاضر، اين است كه فقط شيوه و ميزان كمك «فلسفه اسلامي موجود» به تحول‌آفريني در علوم انساني مدرن را مورد بحث قرار دهد. در طبقه‌بندي‌هاي سنتي علوم، به دليل پذيرش ماهيت سلسله ‌مراتبي دانش‌ها، «فلسفه اولي» ‌مادر علوم شمرده مي‌شد، و به لحاظ معرفت‌شناختي، شايستگي اين را دارد كه پشتوانه تمام علوم ديگر قرار گيرد. با انحطاط مابعدالطبيعه در دوران جديد و القاي بن‌بست در عرصه وجودشناسي، فلسفه به مثابه علم وجودشناسي رسما كنار زده شد، و تقدم فلسفه بر ساير علوم زير سوال رفت؛ اما در پس پرده، وجودشناسي ماترياليستي زيربناي علوم گرديد و با غلبه يافتن پيش‌فرض‌هايي همچون مادي و متباين دانستن وجود انسان‌ها و كنار گذاشتن مبحث عليت غايي در تحليل واقعيات انساني، استقلال و اصالت فلسفي بسياري از مباحث علوم انساني زير سوال رفت و فضاي قراردادانگاري و تبعيت از اعتبارياتِ بي‌ضابطه غلبه يافت و مباحث اين دسته از علوم، به يك سلسله مباحث حسي و قراردادي آميخته با پيش‌داوري‌هاي ماترياليستي در باب ماهيت انسان، فروكاسته شد. اين مقاله مي‌كوشد با تبيين الگوي مطالعه وجودشناختي در بررسي امور خاص، نشان ‌دهد كه چگونه «وجودشناسي مضاف» مي‌تواند الگوي موجهي براي تحقيق در عرصه «فلسفه‌هاي مضاف» (فلسفه روان‌شناسي، فلسفه اقتصاد، و...) باشد؛ و نيز اينكه چگونه تحول‌آفريني در علوم انساني مدرن، نيازمند بهره‌مندي از چنين «فلسفه‌هاي مضاف»‌ي است. همچنين با نشان دادن مصاديقي از تحقق يافتن چنين وجودشناسي‌هاي مضافي در تاريخ انديشه اسلامي، و ارايه مصاديقي از ورود اين گونه مباحث در نقد و اصلاح علوم انساني جديد، امكان عملي چنين الگويي را آشكارتر سازد.
چكيده لاتين :
Today, proving that most of the doctrines of the modern humanities is incompatible with the Islamic teachings and that enhancing development in it is necessary, is not an easy task. What is harder and more difficult is description of this point that how can this development, not by a superficial attitude and recourse to the Qur’anic verses and Islamic traditions, but by appealing to the Islamic thought and learning which is the outcome of centuries of scholarly activities of Muslim intellectuals and strong interaction with contemporary thoughts, be taken place?. Although bringing such a development requires the help of a large number of the Islamic traditional sciences, the present article is just aimed at dealing with the manner and extent of contributing “the contemporary Islamic philosophy” in the development of modern humanities. In the traditional classification of knowledge, “First Philosophy”, because of admittance of the hierarchical nature of knowledge, was considered as the “mother of sciences” so that, epistemologically, it could support all other sciences. With the decline of metaphysics in the modern times as well as inculcating the idea that the ontology has ended up, the philosophy as ontology was formally excluded and its priority over other sciences was challenged; but, materialistic ontology, behind a curtain, became an underlying basis of sciences and by predominance of presuppositions as material, taking the existence of humans as divergent, and the exclusion of ultimate causality in analyzing human realities, the philosophical independence and principality of much of the discussions related to humanities, were questioned. Also, the idea of conventionality and adherence to fictitious entities dominated, reducing the discussions of these groups of sciences to a series of physical and conventional issues combined with materialistic presuppositions concerning the essence of human being. Describing the model of ontological study in exploring specific affairs, this article attempts to demonstrate that how “applied ontologies” can be a justified model for scholarship in the sphere of “applied philosophies” (philosophy of psychology, philosophy of economics, and so on), and how progress in modern humanities would be in need of such applied philosophies. Likewise, showing cases of the realization of such applied ontologies in the history of Islamic thought, as well as giving instances of introducing such topics in criticizing and refinement of modern humanities, makes the practical possibility of such a model more obvious.
چكيده عربي :
لم يعد من العسير اليوم اثبات تعارض الكثير من تعاليم العلوم الانسانيه الحديثه مع التعاليم الاسلاميه، وانّ التحوّل في تلك العلوم بات امراً ضرورياً. الاّ انّ العسير هو توضيح هذه النقطه وهي: كيف يمكن لنا توظيف هذا التحوّل لا من خلال النظره القاصره الساذجه ورصف الآيات والاحاديث الي جانب النصوص الحديثه، بل عبر الاستعانه بالعلوم والافكار الاسلاميه التي ابدعها العلما المسلمون عبر قرون طويله، وبالتعاطي الحيوي مع الآرا المعاصره. علي الرغم من انّ هذا التحوّل بحاجه الي الاستعانه بالكثير من العلوم التقليديه للمسلمين، غير انّ هدف هذه المقاله هو دراسه الاسلوب وحجم المساعده التي يمكن ان تقدّمها «الفلسفه الاسلاميه الموجوده» لعمليه التحوّل في العلوم الانسانيه المعاصره. بالنسبه لتصنيف العلوم التقليديه، وفي ضو التسليم بالطبيعه التراتبيه للعلوم، فانّ «الفلسفه الاوليه» تعدّ امّ العلوم، وعلي الصعيد المعرفي، فانّ لها الاستعداد لتكون الظهير لجميع العلوم الاخري. ومع افول نجم الميتافيزيقيا في العصر الحديث وانسداد الطريق في مجال علم الوجود، تمّ اقصا الفلسفه بوصفها علم الوجود بصوره رسميه، واصبح تقدّمها علي ساير العلوم موضع شك وترديد، ولكن من ورا الكواليس، كان علم الوجود المادي ياخذ مكانه كقاعده تحتيه للعلوم، ومع انتصار فرضيات مثل ماديه الوجود الانساني وتباينه، وغضّ الطرف عن مبحث العليه الغاييه في تحليل الوقايع الانسانيه، تزعزع استقلال الكثير من العلوم الانسانيه واصالتها الفلسفيه، وغلبت الاجوا التعاقديه والتبعيه للاعتباريات المنفلته، واختزلت هذه العلوم الي سلسله من المباحث الحسّيه والتعاقديه الممزوجه بالاحكام الماديه المسبقه في مجال ماهيه الانسان. تسعي هذه المقاله من خلال بيان نموذج لدراسه علم الوجود في مناقشه القضايا الخاصه، الي شرح كيف يمكن لـ«علم الوجود المضاف» ان يكون نموذجاً وافياً للبحث في مجال «الفلسفات المضافه» (فلسفه علم النفس وفلسفه الاقتصاد و..)؛ وكذلك كيف انّ عمليه التحوّل في العلوم الانسانيه الحديثه بحاجه الي توظيف هذه «الفلسفات المضافه». كما انّه من خلال طرح بعض الامثله عن تطبيق مثل هذه الانطولوجيا المضافه في تاريخ الفكر الاسلامي، وانّ تقديم امثله عن دخول هذه المباحث في نقد واصلاح العلوم الانسانيه الحديثه يوضّح بجلا الامكان العملي لتطبيق مثل هذه النماذج.
سال انتشار :
1391
عنوان نشريه :
حكمت اسرا
عنوان نشريه :
حكمت اسرا
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 11 سال 1391
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان
لينک به اين مدرک :
بازگشت