عنوان مقاله :
نقد و بررسي مباني تجربهگرايي در علوم انساني
عنوان فرعي :
A Critique of the Principles of Empiricism in Humanities
پديد آورندگان :
مصباح ، علي نويسنده ,
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1391 شماره 11
كليدواژه :
روششناسي , معقولات اولي , علوم انساني , نقد , اعتباريات , تجربهگرايي , معقولات ثانيه
چكيده فارسي :
«تجربهگرايي» به عنوان اولين رويكرد در علوم انساني، مورد توجه دانشمندان اين عرصه قرار گرفت، و هنوز هم، باوجود نقدها و رقيبهاي جدي، روش غالب در تحقيقات علوم انساني و اجتماعي است. موافقان و مخالفان تجربهگرايي در علوم انساني از شيوهها و راهبردهاي مختلفي براي اثبات نظر خويش و ابطال نظريات مخالف بهره بردهاند: از تغيير در موضوع علوم انساني، تا تحول در هدف آنها، تا دگرگوني در مباني هستيشناختي يا معرفتشناختي آنها. به نظر ميرسد نكتهاي كليدي كه منتقدان تجربهگرايي در علوم انساني از آن غفلت ورزيدهاند، بررسي و تحليل ماهيت موضوع علوم انساني و لوازم روششناختي آن است. توجه به اين نكته ميتواند برخي كاستيهاي تجربهگرايي را آشكار كند.
نقطه عزيمت اين مقاله را اين اصل روششناختي تشكيل ميدهد كه روش هر علم وابسته به موضوع آن است، و ماهيت موضوع است كه نوع روش تحقيق مناسب را تعيين ميكند. بر اين اساس، سعي ميشود تا ماهيت موضوع علوم انساني، تحليل، و عدم تناسب روش تجربي با آن نشان داده شود. راهبرد اين نوشتار براي اين كار، تحليل منطقي مفاهيمي است كه در موضوعات مسايل علوم انساني بهكار ميروند تا نشان دهد اين موضوعات شامل مفاهيمي از سنخ معقولات اولي?، معقولات ثانيه منطقي، و اعتباريات محضاند و مطالعه هر دسته از آنها نيازمند روشي ويژه و منحصربهفرد ميباشد. از اينرو، پيشنهاد نوشتار حاضر، آن است كه روش تجربي هرچند در بررسي و مطالعه برخي از موضوعات علوم انساني، كارآيي محدود و مناسب خود را دارد، لكن نميتواند به عنوان تنها روش مطلوب و مفيد در اين علوم مورد تاكيد و توجه قرار گيرد؛ بلكه عمده مسايل علوم انساني به روشهايي ديگر نيازمندند تا بتوانند همه موضوعات خويش را بررسي كرده، به اهداف خود دست يابند.
چكيده لاتين :
“Empiricism” as the first approach in the humanities, attracted the attention of the scholars of this area, and in spite of the criticisms and serious rivals, is still predominant in the scholarships relevant to the humanities and social sciences. Adherents and opponents of empiricism in the humanities have made use of various approaches and ways to prove their own views and to refute the arguments of the opponents: from a shift in the subject of humanities to the progress in their goals and to the transformation of their ontological and epistemological bases. A key point overlooked by the critics of empiricism in humanities, seems to be the investigation of the nature of the subject of humanities and its methodological implications. Paying attention to this point can reveal a number of the shortcomings of empiricism.
The point of departure of this article is the methodological principle that the method of each science is related to its subject, and it is the nature of the subject that determines the appropriate research method. Accordingly, it tries to analyze the nature of the subject of the humanities and to show that it does not fit the empirical method. The approach of this study is logical analysis of the notions employed in the subjects of the questions of humanities in order to illustrate that these issues include such concepts as primary intelligibles, logical secondary intelligibles, and imaginary mental matters (i?tib?r?yy?t), the study of each of which needs a specific and unique method. Hence, the suggestion of the present article is that although the empirical method, in the study of some of the subjects of humanities has its own appropriate and limited efficiency, it cannot be considered and emphasized as the only helpful and favorable method; but, a significant part of the questions of the humanities involves other ways in order to be able to explore all of their subjects and achieve their goals.
چكيده عربي :
«التجريبيه» هي اوّل اتجاه في العلوم الانسانيه لفت انتباه العلما ، وعلي الرغم من الانتقادات وحدّه التنافس التي تواجهها التجريبيه، الاّ انّها ما تزال الاتجاه الغالب في بحوث العلوم الانسانيه والاجتماعيه.
لقد لجا المويّدون والمعارضون للتجريبيه في العلوم الانسانيه الي اساليب وطرق مختلفه لاثبات صحّه آرايهم ودحض الآرا المعارضه: بد اً من التغيير في موضوعه العلوم الانسانيه، الي التحوّل في اهدافهم، ثمّ التباين في المبادي الانطولوجيه او الابستمولوجيه. ويبدو انّ النقطه المفتاحيه التي غابت عن بال الناقدين للتجريبيه في العلوم الانسانيه هي دراسه وتحليل ماهيه موضوع العلوم الانسانيه ومستلزماتها المنهجيه. لذا، فالاهتمام بهذه النقطه يمكن ان يكشف عن بعض النواقص في التجريبيه.
نقطه انطلاق المقاله هي هذا المبدا المنهجي القايل بانّ منهج كلّ علم مرتبط بموضوعه ذلك العلم، وانّ ماهيه الموضوع هي التي تحدّد المنهج المناسب للبحث. علي هذا الاساس، فانّنا نحاول دراسه ماهيه موضوعه العلوم الانسانيه، وتبيين عدم تناسب المنهج التجريبي لها. دليل هذه المقاله لتحقيق هذا الهدف هو التحليل المنطقي للمفاهيم المستخدمه في موضوعات قضايا العلوم الانسانيه لنبيّن انّ هذه الموضوعات تشمل مفاهيم من جنس المعقولات الاوليه، والمعقولات الثانويه المنطقيه والاعتباريات البحته، وانّ دراسه كل مجموعه يتطلّب منهجاً خاصاً وفريداً.
من هنا، فانّ المقترح الذي تطرحه المقاله الحاليه هو انّه علي الرغم من انّ استخدام المنهج التجريبي في دراسه بعض موضوعات العلوم الانسانيه له فاعليه محدوده ومناسبه، ولكن لا يمكن الاعتماد عليه كمنهج وحيد ومفيد في هذه العلوم، اذ انّ القضايا الرييسيه في العلوم الانسانيه بحاجه الي مناهج اخري ليمكن دراسه جميع مسايلها وموضوعاتها وتحقيق الاهداف المنشوده.
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 11 سال 1391
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان