عنوان مقاله :
دشواري زبان حكمت و رمز گشودن آن
عنوان فرعي :
Sophistication of the Theosophy Language and the Mystery of Its Uncovering
پديد آورندگان :
سليماني اميري، عسكري نويسنده - ,
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1389 شماره 3
كليدواژه :
بالفعل , تشكيك , خارجي , قاعده فرعيه , كثير , بالقوه , تباين , ذهني , ماهيت , نهاد عقل , واحد , اصالت وجود , اصل تناقض , حدوث ذات , عدم مجامع
چكيده فارسي :
هر علمي داراي منطق و زباني است كه هرگاه خواننده آن علم با آن منطق و زبان آشنا شود، مي تواند آن علم را به درستي بفهمد. حكمت و فلسفه اسلامي نيز داراي منطق و زبان خاصي است كه براي فراگيري آن بايد منطق و زبان آن را به درستي بشناسيم. اساسي ترين منطق و زبان حكمت اسلامي، اصل امتناع تناقض است. گاهي در نگاه بدوي، برخي از قواعد حكمي با اين اصل ناسازگار به نظر مي آيد. براي نمونه چگونه مي توان مدعي بود در مرتبه ماهيت، دو نقيض با هم از آن سلب شوند يا اينكه چگونه حدوث ذاتي ممكنات كه در آن فرض مي شود وجود ممكنات با عدم آن جمع مي شود (عدم مجامع با وجود) با امتناع اجتماع دو نقيض سازگار مي افتد. يا اينكه قاعده فرعيت چگونه با تقدم ذاتيات قابل جمع است و اين قاعده چگونه با هليات بسيطه سازگار مي افتد؟ آيا ثبوت محمول براي موضوع فرع ثبوت محمول است يا خير و اگر آري، اعدام و انتزاعيات چگونه ثبوت خواهند داشت؟ چرا بايد از دو مفهوم وجود و ماهيت، يكي را اصيل و ديگري را اعتباري دانست؛ در حالي كه هر دو بر شي خارجي صادق هستند؟ اگر وجود اصيل باشد، چگونه بايد كثرت موجودات را كه نهاد عقل آنها را مي پذيرد، توجيه كرد؟ چگونه مي توان وجود را مساوق با خارجيت و ترتب آثار دانست؛ در حالي كه نزد عقل وجود به ذهني و خارجي تقسيم مي شود و وجود ذهني داراي اثر نيست؟ مشابه همين بيان را مي توان در تقسيم وجود به بالقوه و بالفعل و نيز واحد و كثير بيان كرد؛ در حالي كه از طرف ديگر گفته مي شود وجود مساوق با فعليت و وحدت است. اين مسايل به حسب ظاهر متهافت و فهم آنها براي دانش پژوه دشوار به نظر مي آيند؛ اما اگر منطق و زبان حكمت و فلسفه اسلامي به درستي فهميده شود، روشن خواهد شد كه اين امور به حسب ظاهر متهافت، اما در واقع درست هستند و تناقضي در آنها وجود ندارد. بنابراين شناخت درست منطق و زبان حكمت است كه پارادوكس نماها را از ميان برمي دارد.
چكيده لاتين :
Each academic discipline has its own logic and language through knowledge of which its reader can understand that science. Islamic theosophy and philosophy has its own logic and language which should be correctly learned by those interested in this domain of thought. The most fundamental issue in the principle of noncontradiction. It seems, at first glance, that some philosophical rules are inconsistent with this principle. For instance, how is it possible to claim that both being and nonbeing are negated at level of quiddity or how is it that an existing essentially contingent being is still described as possible to be and not to be and so how this can be consistent with the impossibility of contradiction. There are cases of apparent inconsistency like the rule of presupposition of subject in predication with priority of essentials and its application to the simple propositions in which the concept of being is predicated of a given subject. What about nonbeings and abstract entities and what is the mode of their realization. Why should we consider only one of two concepts of existence and quiddity to be fundamentally real and regard the other to be the mere construction of mind while both concepts are true of external entity. If only being is real how can multiple things be justified? How can being be considered concomitant with extramentality and efficacy on one hand be divided into mental and extramental on the other. Similar objection can be raised about division of being into one and many or potential and actual since it is affirmed that being is concomitant with unity and actuality. These seemingly incompatible philosophical problems seem to be difficult to understand. To see there is no real contradiction one should know properly the logic and language of theosophy which is the core message of this article.
چكيده عربي :
كل علم له منطق خاص و لغه خاصه يتوقف فهمه الصحيح علي التعرف علي تلك اللغه. و كذلك لفهم الفلسفه الاسلاميه نحتاج الي التعرف الصحيح علي لغتها و منطقها. و المنطق الاساس لفلسفه السلاميه هو اصل امتناع التناقض. ربما يبدو في البدايه ان بعض القواعد الفلسفيه تناقض هذا الاصل، علي سبيل المثال كيف يمكن قبول ان النقيضين في مرتبه الماهيه مرتفعان معا؟ او كيف يلايم الحدوث الذاتي للمكنات، - الذي يفترض فيها ان وجود الممكن مجتمع مع عدمه و يسمونها عدم المجامع - مع امنتاع اجتماع النقيضين؟ و كيف يمكن جمع القاعده الفرعيه مع تقدم الذاتيات؟ و كيف تلايم القاعده مع الهليات البسيطه؟ و هل ثبوت المحمول للموضوع فرع ثبوت المحمول نفسه او لا و اذا كانت الاجابه نعم كيف يكون ثبوت الانتزاعيات و الاعدام؟ و لماذا واحد من المفهومين الوجود و الماهيه اصيل والآخر اعتباري؟ و الحال ان كلاهما يصدقان علي الشي في الخارج. و اذا كان الوجود اصيلا كيف يمكن توجيه الكثره - المقبوله عند العقل - في الموجودات؟ و كيف ان العقل يعتبر الوجود مساوقا للخارجيه و ترتب الآثار عليه و الحال ان العقل يقسم الوجود الي ذهني و خارجي و الذهني منه لا يترتب عليه اثر؟ و نفس الكلام يجري في تقسيم الوجود الي بالقوه و بالفعل و بالواحد و الكثير. رغم ان في الفلسفه يقولون ان الوجود مساوق للفعليه و الوحده. هذه المسايل تبدو متهافتا و من الصعب فهمه علي المتعلم، لكن لو تعرف الباحث علي المنطق الحكمه و لسان الفلسفه الاسلاميه يتضح له ان هذه الامور و ان تبدو متناقضا، لكن بحسب الواقع صحيح و ليس هناك تناقض. و بالنتيجه التعرف الصحيح علي المنطق و لسان الحكمه هو الذي يحل هذه المفارقات الظاهريه.
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 3 سال 1389
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان