بررسي رابطه بين حجم نسبي ماليات دريافتي از بنگاه هاي صنعتي ايران و عناصر ساختاري بازار با هدف اصلاح نظام مالياتي؛ تحليل مبتني بر داده هاي پانل

The Relationship between the Relative Size of Received Tax from Iranian Financial Enterprises and the Structural Elements of the Market with the Aim of Reforming Tax System; the Analysis is Based on

در ايران ماليات‌ها پس از نفت مهم‌ترين منبع درآمدي دولت است. هرچه پيش‌بيني ماليات با تكيه بر آمار، اطلاعات و اصلاح سياست‌هاي مالياتي دقيق تر انجام شود، بيشتر مي‌تواند سياست‌گذاران را در جهت تحقق هدف‌هاي توسعه و رشد اقتصادي ياري دهد؛ بر اين اساس ارايه يك الگوي علمي براي بهبود ماليات دريافتي از بنگاه ها در بخش صنعت الزامي است. هدف از اين مطالعه بررسي عوامل تاثيرگذار بر حجم نسبي ماليات دريافتي محاسبه شده در بخش صنعت بر حسب متغيرهاي ساختاري بازار است. در اين تحقيق، پس از محاسبه شاخص هاي تعيين شده از عناصر ساختاري بازار و حجم نسبي ماليات دريافتي از بنگاه ها با تفكيك صنايع رقابتي و انحصاري، در چارچوب يك مدل تيوريكي به بررسي صنايع به صورت طبقه بندي ISIC در دوره (87-1381) و به كمك مدل داده هاي تركيبي پرداخته مي شود. يافته ها نشان مي دهد كه شاخص هاي درجه تمركز هرفيندال- هريشمن (HHI)، شدت موانع ورود (CDR)، صرفه‌هاي مقياس (MES) و نسبت سرمايه‌گذاري بر موجودي سرمايه (M/K) طبق مدل پنل ديتا در ارتباط با حجم نسبي ماليات دريافتي بنگاه هاي صنعتي معنادار هستند.

Taxes after oil are the main source of government revenue. The more precise tax is predicted relying on statistics, information and tax policy reform, the better it can help policy makers to achieve economic development and growth goals; accordingly, it is required to provide a scientific model to improve financial liabilities of firms in the industrial sector. The purpose of this study is to investigate the factors that influence the relative size of financial liabilities, calculated on the basis of industry market structure variables. In this study, after calculating indicators of financial market structure and relative size of firms’ tax and the monopolistic competitive industry breakdown, industries are examined in the framework of a theoretical model in the ISIC classification for the period of (1381-87) and by the combined data model. The findings suggest that the degree of concentration Herfindahl–Hirschmn Index (HHI), the severity of barriers to entry, Minimum Efficient Scale (MES) and the ratio of investment to capital stock (M/K) based on panel data model associated with the relative size of Industrial firms’ tax, are significant.