سردي عاطفي؛ احساسات مهاجر درباره جامعه ميزبان با تكيه بر روايت‌هاي مهاجران افغان ساكن مشهد

Emotional Coldness: Migrant’s Emotions Toward Host Community Based on Afghan Migrants Narratives Settled in Mashhad

هدف نوشتار حاضر كشف احساسات مهاجر درباره جامعه‌ ميزبان و توصيف بار عاطفي آن است. براي اين منظور، با تكيه بر منطق تحقيق كيفي، ازميان مهاجران افغان با يازده مشاركت‌كننده، كه با نمونه‌گيري نظري و به صورت هدفمند انتخاب شده‌اند، مصاحبه عميق انجام شده است. بار عاطفي رابطه در چهارچوبي مفهومي، ملهم از روان شناسي و جامعه‌شناسي احساسات، و با استفاده از تكنيك‌هاي كدگذاري متن، ازخلال روايت‌هاي مشاركت‌كنندگان شناسايي شد. روايي كدگذاري‌ها با استفاده از زاويه‌بندي نظري و روشي و نيز توافق داوران حاصل شد. نتايج نشان مي‌دهد: اولاً، احساسات مختلفي، طي حدوداً ?? سال هم زيستي، بر رابطه مهاجر با ميزبان بار شده كه به جانب سردشدن ميل داشته است؛ ثانياً، در طي اين زمان، احساس نداشتن قدرت و منزلت كافي و نيز احساس عدم اطمينان و بدبينيِ ايجادشده، سردي عاطفي پايداري را بر رابطه مهاجر با ميزبان بار كرده است. درمقام نتيجه‌گيري كلي مي‌توان گفت تركيب احساسات كشف‌شده از دو واقعيت اجتماعي در رابطه مهاجر با ميزبان حاكي است: اول، مهاجر در تامين انتظارات و تاييد خود ناكام بوده است و دوم، راه تغيير اين وضعيت را نيز مسدود ارزيابي مي‌كند. در چنين فضايي، شكنندگي رابطه، تضعيف انسجام و سست شدن تعهدات اجتماعي پيش بيني پذير است.

This research aims to discover the migrantsʹ emotions towards host community and to describe their emotional valence. Relying on qualitative research logic, 11 Afghan migrants were selected using theoretical sampling for in-depth interviews. Emotional valence of their relationships was drawn from narratives of research participants using coding techniques inspired by psychology and sociology of emotions in a given conceptual framework (especially Plutchik, Turner and kemper). Findings showed that firstly, the negative (cold) emotions were more evident than positive (warm) ones; secondly, the positive sentiment was not as stable as negative sentiment; thirdly, lack of proper power, lack of functional social status, mistrust and negative view towards host community resulting in continued cold emotions between migrants and host community were discovered. In general it seems that combination of aforementioned feelings uncovers two social realities: first, migrants have failed in meeting their own expectations and verifying themselves and secondly they see that there is no way to change the situation. In a situation like this fragile relationships, weakened social Solidarity and lack of social commitments prevails.