پديد آورندگان :
كريم زاده اصفهاني، جواد اصفهان - سازمان تحقيقات،آموزش . ترويج كشاورزي - مركز تحقيقات و آموزش كشاورزي و منابع طبيعي استان اصفهان - بخش تحقيقات گياه پزشكي , بشارت نژاد، محمدحسن اصفهان - سازمان تحقيقات،آموزش . ترويج كشاورزي - مركز تحقيقات و آموزش كشاورزي و منابع طبيعي استان اصفهان - بخش تحقيقات گياه پزشكي
كليدواژه :
مديريت پايدار , كلم پيچ , خردل سفيد , كنترل زراعي , كاهش كاربرد سموم
چكيده فارسي :
سابقه و هدف: در سالهاي اخير بيد كلم در ايران حالت طغياني پيدا كرده است. به علت مقاومت اين حشره به حشره كشهاي شيميايي و باقيمانده بالاي سموم مصرفي در محصولات توليد شده، استفاده از روشهاي بوم شناختي (اكولوژيك) و پايدار براي كنترل اين آفت امري ضروري است. روشهاي زراعي نه تنها ساده و كاربردي هستند، بلكه به علت سازگار بودن با ديگر روش هاي بوم شناختي ، مي‌توانند در مديريت تلفيقي هم استفاده شوند. استفاده از گياهان تله بهعنوان يك روش زراعي و بوم شناختي در سالهاي اخير افزايش شايان ملاحظه‌اي يافته است. هدف از اين بررسي، مديريت بوم شناختي بيد كلم با استفاده از گياهان بومي كشور به عنوان گياه تله در كشت كلم پيچ در شرايط صحرايي بود.مواد و روشها: به اين منظور، يك كشتزار 5000 متري از كلمپيچ واقع در شهرستان فلاورجان از استان اصفهان در نظرگرفته شد و تيمارهاي آزمايشي به صورت كشت دو رديف اول كرت با گياهان تله شامل كلم چيني، خردل سفيد، شلغم، ترب سياه و مخلوط (هر چهار گياه) به همراه شاهد (كلمپيچ) در كرتهاي آزمايشي (100 متر مربعي) به صورت بلوكه اي كامل تصادفي با 4 تكرار اجرا شد. نمونه‌برداري تصادفي از لارو و شفيره بيد كلم روي 10 بوته از گياه اصلي هر كرت و نمونه برداري از حشره كامل بيد كلم روي 3 بوته از گياهان تله هر كرت از دو هفته پس از نشاءكاري تا آخر فصل رشد (زمان برداشت) هر دو هفته يكبار انجام شد.نتايج و بحث: نتايج نشان داد كه تفاوت معني داري بين گياهان تله از نظر جلب حشره كامل بيد كلم وجود دارد. به طوريكه از نظر ميانگين شمار حشره كامل بيد كلم در بوته، خردل سفيد (27/0±07/9) بالاترين و كلمپيچ (05/0±00/1) پايين ترين ميزان جلب را به خود اختصاص دادند و تيمارهاي مخلوط (35/0±11/7)، كلم چيني (47/0±86/6)، ترب سياه (32/0±50/6) و شلغم (41/0±17/6) همگي در يك گروه حدواسط قرار گرفتند. همچنين، تفاوت معني داري بين تيمارهاي مختلف تله از نظر آلودگي گياه اصلي به مجموع لارو و شفيره بيد كلم وجود داشت. بهطوريكه از نظر ميانگين مجموع شمار لارو و شفيره بيد كلم در بوته گياه اصلي، تيمار خردل سفيد (14/0±85/2) كمترين و كلمپيچ (37/0±23/6) بيشترين ميزان آلودگي را به خود اختصاص دادند و تيمارهاي شلغم (27/0±03/4)، ترب سياه (21/0±13/4)، كلم چيني (26/0±15/4) و مخلوط (31/0±25/4) همگي در يك گروه حدواسط قرار گرفتند. به علاوه، همبستگي منفي و معنيداري بين مجموع شمار لارو و شفيره بيد كلم روي گياه اصلي و شمار حشره كامل بيد كلم روي گياه تله با ضريب همبستگي 62/0- (فاصله اطمينان 95% بين 79/0- و 37/0-) وجود داشت. نتايج اين بررسي نشان داد كه گياهان تله كارايي چشمگيري در كاهش آلودگي كشتزارهاي كلم پيچ به بيد كلم دارند. همه ي گياهان تله نه تنها حشره كامل بيد كلم را به خود جلب كردند، بلكه باعث كاهش آلودگي گياه اصلي به لارو و شفيره بيد كلم شدند. در اين ميان، خردل سفيد بهترين كارايي و عملكرد را در بين گياهان تله داشت و نشان داد كه مي تواند به عنوان يك گياه تله ي كارآمد در كاهش جمعيت بيدكلم و آسيب و زيان آن در كشتزار كلمپيچ مؤثر باشد.نتيجه گيري: با توجه به نگرانيهاي شايان ملاحظه در رابطه با كاربرد متوالي حشرهكشهاي شيميايي، استفاده از روشهاي زراعي مديريت آفات، مانند كشت گياهان تله، به علت ساده و كاربردي بودن آنها و نيز شايانيت سازگاري با ديگر روشهاي بوم‌شناختي امري ضروري به شمار مي آيد
چكيده لاتين :
In recent years, the diamondback moth (Plutella xylostella) has shown some outbreaks in Iran
(Afiunizadeh and Karimzadeh, 2015). Due to the development of insecticide resistance in P. xylostella populations
and high insecticide residue on the crops, the alternative, ecological and sustainable pest management strategies
are urgently needed (Talekar and Shelton, 1993). Cultural control is simple, applied and compatible with other
ecological methods, and hence, it can be used in integrated pest management. Trap cropping is a cultural and
ecological pest management strategy that has been increasingly used in recent years (Shelton and Badenes-Perez,
2006).The present study aimed to examine an ecological management of P. xylostella using native plants as trap
crops in common cabbage.
Materials and methods: For this purpose, an experiment with six treatments was performed in a 0.5-ha field of
common cabbage located in Falavarjan (Isfahan province, central Iran). In each 100-m2 plot, the first two rows
were planted with a trap crop, including Chinese cabbage, white mustard, turnip, black radish, and a mixture of all
mentioned trap crops. Common cabbage was considered as the control. The treatments were replicated four times
in a randomized complete block design. Random sampling was performed fortnightly from transplantation to
harvest on 10 plants of main crop (common cabbage) per plot looking for P. xylostella larvae and pupae, and on 3
plants of trap crop per plot looking for P. xylostella adults.
Results and discussion: The experiments indicated that there was a significant difference between trap crops for
attracting P. xylostella adults. In this regard, the highest and lowest mean number of P. xylostella adults were
observed on white mustard (9.07±0.27 per plant) and control (1.00±0.05 per plant), respectively. A moderate
attractiveness for P. xylostella adults was recorded on mixture (7.11±0.35 per plant), Chinese cabbage (6.86±0.47
per plant), black radish (6.50±0.32 per plant) and turnip (6.17±0.41 per plant). In addition, main crop infestations
to P. xylostella larvae and pupae varied significantly between treatments; the mean number of sum of P. xylostella
larvae and pupae on main crop was lowest on white mustard treatment (2.85±0.14 per plant) and highest on control
(6.23±0.37 per plant). Other treatments showed an intermediate level of infestation to P. xylostella, as the mean
number of sum of P. xylostella larvae and pupae on main crop were 4.03±0.27, 4.13±0.21, 4.15±0.26 and
4.25±0.31 per plant for turnip, black radish, Chinese cabbage and mixture treatments, respectively. Moreover,
there was a significant correlation between the infestation of main crop (the mean number of sum of P. xylostella
larvae and pupae on main crop) and attractiveness of trap crops (the mean number of P. xylostella adults on trap
crop) with a coefficient of -0.62 (95% CI: -0.79 to -0.37). The present study showed that trap cropping could
considerably reduce P. xylostella infestations in common cabbage. Among the tested trap crops, of course, white
mustard showed the greatest efficiency; it was the most qualified trap crop for reducing P. xylostella populations
and their damages to common cabbage in field. Conclusion: Considering the great concerns on overuse of chemical insecticides, it is necessary to use the cultural
procedures of pest management, such as trap cropping. Trap cropping provides a simple and applied tool, which
is compatible with other ecological pest management strategies
