شماره ركورد :
952492
عنوان مقاله :
نسبت ميـان بودن و داشتـن در فلسفه گابريل مارسل
عنوان به زبان ديگر :
“Gabriel Marcel on the Relation between “Having” and “Being
پديد آورندگان :
محمدي، عبدالكريم دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات - گروه فلسفه , اسلامي، شهلا دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران - دانشكده الهيات و فلسفه - گروه فلسفه
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه سال 1395 شماره 1
تعداد صفحه :
18
از صفحه :
61
تا صفحه :
78
كليدواژه :
مارسل , بودن , داشتن , انديشه اوليه , انديشه ثانويه , عشق
چكيده فارسي :
از نظر گابريل مارسل آدمي دو گونه ارتباط با هستي دارد: «بودن» و «داشتن» و اين دو، لازمه زندگي هستند. انسان، غالباً مقوله ملك و «داشتن» را بر بعضي از عناصر شخصي و حتي بر افكار و تصورات خود اطلاق مي‌كند و آن را به صورت ملموس توصيف مي‌كند. در «داشتن»، كاركرد و به تبع آن علم كاربردي مطرح است و در آن، ما با مسائل و تكنيك و مهارت‌ها سر و كار داريم. ارتباط ما در «داشتن» ارتباط «من» و «او» است، يعني ارتباطي يك طرفه كه انسان، شئ مورد نظر را به مثابه ابزاري در برابر خود تلقي مي‌كند و با انديشه اوليه كه با انتزاع و آفاقي‌سازي و مانند آن همراه است به شناخت آن نائل مي‌گردد. در مقابل «داشتن»، «بودن» است كه از مقولات منطقي نيست و ما نمي‌توانيم آن‌ها را تعريف كنيم. «بودن» فراگير است و تمام هستي را در بر مي‌گيرد. ارتباط ما در «بودن» از سنخ ارتباط «من» و «تو» و راز‌آلود است و ما با انديشه ثانويه و از طريق مشاركت و تجربه زيسته خودمان مي‌توانيم آن را بشناسيم. عشق، اميد، وفاداري و آمادگي از مقولات «بودن» است كه در «بودن» انسان تجلي مي‌كند. آنچه در عصر جديد اتفاق افتاده گسترش حوزه «داشتن» است و مارسل با بيان اين دو گونه ارتباط با هستي در صدد بازگرداندن تجربه اصيل انساني يعني تجربة «بودن» است.
چكيده لاتين :
According to Gabriel Marcel, humans have two kinds of relationship with the existence: “being” and “having”; that make fundamental differences in understanding the world. “Having” is used for referring to, e.g., “having an idea” and even ones’ own ideas, describing them in a concrete manner. In “having”, we are dealing with “primary thought” and an “I” and a “he” relation, which Marcel puts it against “I” and “thou” relation. In the latter, we are dealing with “being”. Meeting someone who is known as “he” means that we have relationship with him in such a way that he, as an object, is separate from us; the case is different when we meet someone as “thou”. In this relationship, we deal with “secondary thought” and it can be understood through participation and our living experience. Love, hope, fidelity and availability are categorized under “being” which is manifested in the existence of human. At the same time, these two kinds of existence are connected to each other: “being” and “having” are two levels of existence; "being" shows itself in different methods and “having” is the manifestation of “being”. In the modern age, the realm of “having” has been expanded and Marcel proposed two kinds of existence to return the expansion of the realm of “being”, i.e. human authentic experience. In this article the important question is: what is the relation between “having” and “being”? To answer this question, at first we should describe “having” and “being”.
سال انتشار :
1395
عنوان نشريه :
هستي و شناخت
فايل PDF :
3624553
عنوان نشريه :
هستي و شناخت
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه با شماره پیاپی 1 سال 1395
لينک به اين مدرک :
بازگشت