ارزيابي مولفه هاي ايمان از نگاه ويتگنشتاين

A Critical Study of the Components of Faith As Viewed by Wittgenstein

نگرش ويتگنشتاين به باورهاي ديني به ايمان گرايي معروف است. از نگاه او خاستگاه واقعي ايمان، عواطف آدمي است و ايمان ديني را نوعي دلدادگي به شكلي از زندگي مي داند. ويتگنشتاين، اصل اساسي در يك زندگي ديني را نه پذيرش آموزه ها يا اصول و عقائد بلكه اعمال فرد مي داند. باورهاي ديني از اين رو كه نقش تنظيمي در حيات مومنين دارند تزلزل ناپذير هستند. چنين نگرش هاي متفاوتي به دين و باورهاي ديني در دو دوره فكري ويتگنشتاين باعث شده كه نگاه ها را به سوي خود معطوف بدارد. اين نوشتار تحقيقي كيفي است كه با روش توصيفي ـ تحليلي با استفاده از منابع كتابخانه اي به بررسي مباحثي همچون: ايمان ديني، واقع گرايي يا ناواقع گرايي ديني، نقش عمل در باورهاي ديني، متعلق ايمان و ... از نگاه ويتگنشتاين مي پردازد. و در حاصل اين پژوهش پس از نقد و بررسي مي توان ادعا نمود كه زمينه پيدايش تفكر ايمان گرايي در مغرب زمين وجود ناسازگاري ميان ايمان و عقل در برخي از آموزه هاي بنيادين آيين تحريف شده مسيحيت بوده و اين مشكل در آموزه هاي دين اسلام مشاهده نمي گردد، لذا بنظر مي رسد تقابل ايمان و عقل توجيه ندارد.

Wittgenstein's attitude to religious beliefs is known as fedism. From his point of view، the true origin of faith is human emotion and religious faith a deep tendency for a way of life. Wittgenstein considers the basic principle of the religious life not to be acceptance of doctrines or principles and beliefs، but one`s deeds. Religious beliefs are unbreakable because they have a regulatory role in believers life. Such different attitudes toward religion and religious beliefs in the two Wittgensteinian periods have made it well-known. This study taken as a qualitative research with a descriptive-analytical method and using library resources has focused on Wittgenstein's views regarding issues such as religious belief، realism، or religious non-realism، the role of action in religious beliefs، the what belief is for، and so on. As resulted by the research، it can be argued that the background of fedism in the West may be regarded as an inconsistency found between faith and reason in some of the fundamental teachings of Christianized distorted religion، and this problem is not seen in the teachings of Islam. On this basis، there may not be found any reasonable case for any conflict between faith and reason.