عنوان مقاله :
رابطۀ داستان دقوقي با تجارب زيستي مولانا
پديد آورندگان :
طاهري، قدرت الله دانشگاه شهيد بهشتي
كليدواژه :
مولوي , شمس تبريزي , مثنوي معنوي , داستان دقوقي , تجربۀ خصوصي
چكيده فارسي :
داستان دقوقي، يكي از اسرارآميزترين روايتهاي صوفيانۀ ادبيّات شرقي است و تجربۀ فراواقعگرايانهاي را گزارش ميكند. وجوه نمادين آن از حيث ساختار روايي و عناصر داستاني، ابهامي تا حدّ معمّاگونگي بر متن داستان تحميل كرده است. اين حكايت نيز مانند بسياري از روايتهاي نمادينِ تمثيلي مثنوي، داراي لايههاي معنايي متعدّد و مستعدّ خوانشهاي متفاوت است. تقريباً همۀ شارحان قديم و جديد مثنوي، چه آنهايي كه داستان را بي ارتباط با تجارب راوي آن (مولانا) ميدانند و چه آنهايي كه رگه هايي از تجربۀ شهودي مولوي را در آن ديدهاند، همگي حكايت را بر اساس اصول عرفان نظري، بويژه نظريّۀ «وحدت وجودي» ابن عربي تأويل كردهاند. بي گمان، همۀ اين تأويلها به دليل اينكه در راستاي نظام فكري و عرفاني مولوي هستند، ميتواند محلّ اعتنا باشد. لذا، خوانش داستان بر مبناي تجارب زيستي مولانا كه در اين پژوهش انجام خواهد شد، به هيچ وجه نافي تأويلات عرفاني گذشته و معاصر نيست.1 به نظر ميرسد در روايت اين قصّه همزمان سه تجربه در هم تنيده و متني رؤياگونه به وجود آمده است؛ تجربۀ فردي مولانا در آرزوي ديرسال براي ملاقات مجدّد با شمس تبريزي و متقابلاً آرزوي شمس براي ديدار با وليّ خدا از يكسو و هجوم خوفناك لشگر جرّار مغول به آسياي صغير كه به پشت دروازههاي شهر قونيه رسيده بودند و نجات مردم از اين بلاي ناگهاني، از سوي ديگر، ركن نخست تجربۀ نهاني اين قصّه را تشكيل ميدهد. از طرف ديگر، آموزهها و تجارب كشف و شهود عرفاني، در لا به لاي قصّه گنجانده شده است. سومين تجربه كه از جمله تجارب آموخته شدۀ مولاناست، مجموعۀ آگاهيِ وسيع و دقيق او با سنّت ادبي شرقي است كه امكان ميدهد در طرح انديشهها و قصص، براي افزايش غناي ادبي و گسترش دايرۀ معنايي حكايات، وارد گفتگويي ادبي با هزاران گنجينۀ ادبي شود، به گونهاي كه در اين داستان، با دو روايت قرآني از زندگي حضرت موسي (ع)، گفتگوي ادبي به تعبير باختين صورت گرفته است. در اين تحليل، تلاش خود را براي تأويل داستان با محوريّت تجربههاي زيستي مولانا به كار خواهيم بست.
عنوان نشريه :
تاريخ ادبيات
عنوان نشريه :
تاريخ ادبيات