مقايسه سبك‌هاي شناختي دانش آموزان دختر و پسر رشته‌هاي كامپيوتر و علوم انساني

A Comparison of Cognitive Styles Used by Female and Male Students of Computer and Human Sciences

هدف اصلي اين پژوهش مقايسه سبك‌هاي شناختي دانش آموزان دختر و پسر رشته‌هاي كامپيوتر و علوم انساني شهرستان قروه بود . مطالعه حاضر از نوع علّي-مقايسهاي (پس رويدادي) است. در اين مطالعه 152نفر از دانش آموزان (76 دختر و 76 پسر) از هنرستان‌ها و دبيرستان‌ها به روش نمونه گيري تصادفي خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شدند. از آزمودني‌ها خواسته شد آزمون گروهي اشكال نهفته را تكميل كنند. جهت تحليل داده‌ها از آزمون t دو جامعه مستقل، آزمون تحليل واريانس عاملي و آزمون كولموگروف- اسميرنوف استفاده شد.نتايج نشان داد كه بين سبك‌هاي شناختي دانش آموزان رشته‌هاي كامپيوتر و علوم انساني و نيز دختران و پسران تفاوت معني داري وجود دارد، بدين معني كه سبك شناختي دانش آموزان رشته كامپيوتر در مقايسه با دانش آموزان علوم انساني و نيز پسران در مقايسه با دختران بيشتر نابسته به زمينه است. اثر متقابل جنس و رشته تحصيلي نيز بر سبك‌هاي شناختي، معنادار نبود.نتايج اين مطالعه مؤيد نظريه‌هايي است كه توسط ويتكين در سال1981 و گشويند-بهان-گالابوردا در سال 1982 عنوان شده است.

Objective: The present study aims to compare the cognitive styles used by female and male students of the fields of computer and human sciences in Qurveh town. Method: This was a causal-comparative (ex-post facto) research. Using multi-stage cluster sampling method, 152 subjects (including 76 girls and 76 boys) were selected from among all students of technical schools as well as high schools. The subjects were asked to complete the Group Embedded Figures Test (GEFT), Factorial Analysis of Variance Test, and the Kolmogorov Test. The data was analyzed using the Smirnov Test. Results: The results showed that there was a significant difference in cognitive styles between students of computer and human sciences, and also between male and female students. Cognitive styles of computer students and male students were respectively more field-independent compared to human sciences students and female students. But there was no significant interaction between gender and field of study on one hand, and cognitive styles on the other hand. Conclusion: The results of this study confirmed the theories proposed by Witkin (1981) and Geschwind-Behan-Galaburda (1982).