شماره ركورد كنفرانس :
3990
عنوان مقاله :
عوامل خطر و روشهاي تشخيص آن در دوره خردسالي
پديدآورندگان :
حاجي تبار فيروزجائي محسن hajitabar62@gmail.com عضو هيأت علمي گروه علوم تربيتي دانشكده علوم انساني و اجتماعي دانشگاه مازندران بابلسر ايران09117172733 , حاجي تبار فيروزجائي حسن عضو هيأت علمي گروه حقوق كيفري و جرم شناسي دانشگاه آزاد اسلامي قائمشهر ايران 09112158173 , طالبي مريم دكتري روانشناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران ‌ايران
تعداد صفحه :
3
كليدواژه :
سوءاستفاده , عوامل خطر , دوره خردسالي , تشخيص
سال انتشار :
1397
عنوان كنفرانس :
اولين كنگره بين المللي و پنجمين كنگره ملي آموزش و سلامت كودكان پيش از دبستان
زبان مدرك :
فارسي
چكيده فارسي :
مقدمه:دوره خردسالي، يك دوره مهم از لحاظ اجتماعي، پرورشي و تحصيلي در زندگي يك كودك محسوب مي­شود. كودكان خردسالِ ميان سنين پيش‌دبستاني تا اوايل ابتدايي (عموماً بين 3 تا 8 سال) آسيب‌پذيرترين قشر در برابر شرايط و اوضاع و احوال مخاطره­آميز، بدرفتاري و بي‌توجهي هستند و اين گروه سني‌ به واسطه‌ دغدغه‌ تأمين رفاه­شان بيش از بقيه به مددكاريِ اجتماعي ارجاع داده مي‌شوند. شرايطي كه يك كودك را در معرض خطر سوءاستفاده يا بي‌توجهي قرار مي‌دهد، بر توانايي كودك در رسيدن به نقاط عطف زندگي نيز تأثير مي‌گذارد. به همين خاطر، سازمان‌هاي مسئول در خدمت‌رساني به كودكان از سازمان‌ خدمات اجتماعي تا مدارس همگي تمايل به برطرف كردن خواسته­ها، خطر و بدرفتاري نسبت به كودكان هستند. اگرچه نحوه‌ پاسخگويي سازمان‌هاي مختلف به اين نگراني‌ها منوط بر زمينه‌اي است كه براساس آن خدمات‌شان تأمين مي‌گردد؛ از خود سازمان گرفته تا جامعه، اجتماع و زمينه‌ ملي‌اي كه در آن قرار دارند. گرچه پژوهش‌­هاي بسيار زيادي درباره مسأله كودك‌آزاري وجود دارد اما تلاش كمي در تبيين مباحث مرتبط با اين موضوع در جهت رسيدن به يك فهم همگاني از مفاهيم خطر، حمايت و سوءاستفاده در دوران كودكي انجام شده است. طبقه‌بندي و تفاوت قائل شدن بين مفاهيم موجود در موضوع رفاه و حمايت از كودك، به خاطر فقدان توافق نسبت به تعاريف نظري، به عقب افتاده‌اند. بدين منظور در اين پژوهش تلاش شده است تا مفاهيمي چون نياز، خطر، حمايت، سوءاستفاده و اشكال سوءاستفاده از كودك، عوامل خطر در دوره خردسالي و روشهاي تشخيص آن مورد بررسي و تحليل قرار گيرد.اشكال سوء استفاده از كودك: سوءاستفاده از كودك و يا به تعبيري بدرفتاري با كودك يك پديده‌ شوم اجتماعي است كه در قلمرو طبقاتي، جنسيت، سن و نژاد ظاهر مي‌شود (نوري،1386، 43). با اينكه بدرفتاري با كودك ساختاري اجتماعي دارد اما توافق بر روي تعريف كودك‌آزاري يا بدرفتاري با كودك به عنوان هرگونه فعل و يا ترك فعلي– توسط پدر يا مادر و يا هر شخص ديگري با مسئوليت، اعتماد و يا قدرت - كه منجر به آسيب جسمي و يا عاطفي، سوءاستفاده‌ جنسي، بي‌توجهي يا رفتار اهمال‌كارانه شود و يا هرگونه بهره‌برداري اقتصادي كه منجر به آسيب واقعي يا احتمالي به سلامت، بقا، رشد و منزلت كودك شود، در حال افزايش است( نگهي مخلص آبادي،1381). اشكال سوءاستفاده نسبت به كودك به كوتاه عبارتند از: سوءاستفاده جسمي، سوءاستفاده‌ي جنسي، سوءاستفاده عاطفي، بي‌توجهي، و سوءمصرف مواد مخدر توسط والدين. علاوه بر اين با افزايش دانش درخصوص رشد و احتياجات كودك، شناخت‌مان از ديگر انواع آزاري كه ممكن است كودكان تجربه كنند نيز بيشتر مي‌شود. از جمله‌ اين انواع مي‌توان به بي‌توجهي پزشكي، فاحشگي و پورنوگرافي كودكان، خشونت مرتبط به شرف و نژاد، گردن‌كلفتي، بهره‌برداري جنسي اينترنتي و آزار سازماني اشاره كرد(خو،2010). عوامل خطر در دوره خردسالي: عوامل خطر به هر متغيري (چه كودك، چه والدين، چه جامعه) كه با بدرفتاري با كودك مرتبط است اعمال مي‌شوند. به خاطر اينكه اكثر اطلاعات‌ ما درخصوص اين عوامل خطر بر اساس موارد گذشته است، پس بهتر است اين عوامل را با عنوان عوامل وابسته ياد كنيم. همچنين اين عوامل با عدم توفيق كودكان در امر تحصيل و در نتيجه نياز كودك به كمكهاي ويژه در ارتباط هستند. از ديدگاه كربي (2000) عوامل خطر مربوط به دوره خرد سالي بسته به عوامل و شرايط مربوط به كودك(مشكلات پزشكي، تاخير در رشد، شرايط معلوليت و...)، والدين(تك‌والدي، والد بودن در نوجواني، بيكاري يا پايين بودن درآمد و ...)، خانواده (روش‌هاي اجباري تربيتِ كودكِ، تراكم جمعيت خانواده و ...)، جامعه (نبود فرد دلسوز در زندگي كودك)، زندگي در يك جامعه‌ خشن و ...و ديگر بافت‌هاي اجتماعي و فرهنگي متفاوت مي‏باشد. روش¬هاي تشخيص خطر : هنگامي كه ادعا يا سوءظني نسبت به كودك‌آزاري يا بي‌توجهي به كودك به مراجع قانوني گزارش داده مي‌شود، مددكاران اجتماعي يا ديگر افراد متخصص در اين مرحله‌ ابتدايي اطلاعاتي گردآوري مي‌كنند تا تعيين كنند كه تحقيق و تفحص موجه است يا خير؟ و اگر هم بود، آيا كودك در حين فرايند به حمايت اضافي نياز دارد يا خير؟. با توجه به افزايش درخواست‌ها براي خدمات، حوزه‌هاي قضائي سرتاسر دنيا در سطح وسيعي به تشخيص خطر ساختاريافته روي مي‌آورند تا به مقامات ذيربط در امر حمايت از كودك همكاري كنند. اين تلاشها همگي بر نقش شواهد و تحقيقات علمي تأكيد دارند و خواستار روندهاي كاري بهبوديافته هستند. ( كلارك و والر، 2007). مدل‌هاي تشخيص خطر را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: آماري و اجماع‌محور. بعلاوه‌ برخي از مدل‌هاي ديگر كه عناصري از هر دو را با هم مي‌آميزند. مدل‌هاي آماري برپايه‌ مطالعه‌ تجربيِ موارد حمايت از كودك و نتايج حاصل از بدرفتاري‌هاي آينده‌ آن‌ها مي‌باشند. هدف تحقيق آماري اين است كه عواملي كه از طريق آمار و ارقام ثابت شده‌اند كه مي‌توانند پيشگوي بدرفتاري در آينده باشند را شناسايي كرده و از اين اطلاعات براي ساخت ابزاري كه بتواند به نحو مكانيكي نمره‌دهي شود، استفاده مي‌كند. در تشخيص خطرِ اجماع‌محور، مددكاران ويژگي‌هاي شخصيتي‌اي را كه قبلاً به وسيله‌ي رأي همگانيِ متخصصين شناسايي شده‌اند، رتبه‌بندي مي‌كنند و سپس اين عوامل با استفاده از قضاوتي حرفه‌اي، به جاي يك الگوريتم استاندارد، پردازش مي‌شوند. يكي از منفعت‌هاي تشخيص خطر ساختاريافته كه اغلب گفته مي‌شود، فارغ از اينكه آماري باشد يا اجماع‌محور، اين است كه باعث ثبات بيشتر ارزيابي و اعتبارِ پاسخگويي درميان مددكاران محافظت از كودك مي‌شود( هوستن،2001). روش‏شناسي: روش پژوهش كيفي از نوع توصيفي - تحليلي مي‏باشد. چرا كه جمع‏آوري و تحليل داده‏ها نه در قالب كمي بلكه به شكل كيفي انجام گرفته است. و به منظور جمع آوري اطلاعات و دادها از فنون مختلف مانند مرور اسناد و مدارك، تحليل و استنتاج استفاده شده است. بحث و نتيجه گيري: شواهد گردآوري شده از تحقيقات حاكي از آن است كه كودكاني كه بدرفتاري مي‌بينند اغلب رشد و پرورش از هم گسيخته‌اي را تجربه مي‌كنند. تاثيرات مخربي در رشد اجتماعي، عاطفي، شناختي و بدني كودكان آزارديده شناسايي شده است و اين تاثيرات مخرب در طول زمان بيشتر مي‌شوند. آسيب رواني، عاطفي يا بدني‌اي كه بر اثر بدرفتاري بر كودك وارد مي‌شود به جنبه‌هاي خود آزار و مرحله‌ي رشد كودك بستگي دارد. بعلاوه، نحوه‌ي پاسخگويي كودكان به انواع مشابه آزار متفاوت است. بعضي از كودكان پس از تجربه‌ي بدرفتاري تاثيرات به‌سزايي از خود نشان نمي‌دهند. امكان دارد كه اين كودكان بهبودپذير ويژگي‌هاي شخصيتي خاصي (توانايي شناختي بالا، خوش‌بيني، و غيره) داشته باشند كه از آن‌ها در مقابل آسيب محافظت كند. در موارد ديگر پيامدها ممكن است پايدار باشند. مثلا، كودكاني كه آزار بدني ديده‌اند معمولاً در برقراري ارتباط با همسالان‌شان دشواري بيشتري داشته و قابليت هم‌دردي كمتري از خود نشان داده و در برابر همسال‌ها و بزرگسالان پرخاشجوتر هستند.
كشور :
ايران
لينک به اين مدرک :
بازگشت