نقد روانكاوانه داستان مرز و نقاب از مجموعه داستان «انتخاب» نوشته سيمين دانشور بر اساس نظريات يونگ

كهن‌الگو ها به آن دسته از تصوير هاي ذهني اطلاق مي شود كه از آغاز در ضمير نا خود آگاه انسان وجود داشته و در طول زمان از نسلي به نسلي ديگر منتقل شده تا به انسان امروزي رسيده است. از اين رو واكنش هاي غريزي انسان برخاسته از كهن الگوهايي است كه در ضمير نا خود آگاه او قرار دارد و انسان با رمزگشايي و كشف آن، به شناخت حقيقي فرد دست مي يابد. در مقاله حاضر، كه با روش تحليلي و توصيفي نوشته شده، به بررسي روانكاوانه داستان «مرز و نقاب»، از مجموعه داستان« انتخاب»، نوشته سيمين دانشور، با تكيه‌بر كهن‌الگوي نقاب پرداخته شده است تا از اين طريق جريان روحي حاكم بر شخصيت اصلي داستان مورد تحليل و واكاوي قرار گيرد و نقش كهن‌الگوي نقاب در بحران حاكم بر شخصيت‌هاي داستان بررسي شود. علت انتخاب و تحليل اين داستان نيز از نظر نقد روانكاوانه، به زمينه روانشناختي آن مربوط مي شود.نتيجه بررسي نشان مي دهد كه قهرمان داستان، تمامي نشانه‌ها و عناصر ياري‌دهنده مانند رؤيا، حوادث روزمره و عكس‌العمل‌هاي همسرش را براي از بين بردن مرز ميان خود و نقاب ناديده گرفته و اين مرز را حفظ كرده است