شماره ركورد كنفرانس :
5304
عنوان مقاله :
استعاره هاي مفهومي و واژه هاي مربوط به اعضاي بدن در مقايسه با اشعار حافظ
پديدآورندگان :
اعياني وجيحه دانشجوي دكتري زبانشناسي همگاني دانشگاه ازاد اسلامي، واحد زاهدان , واعظي هنگامه استاديار دانشگاه ازاد اسلامي، واحد رشت
كليدواژه :
استعاره هاي مفهومي , واژه هاي مربوط , اعضاي بدن , در اشعار حافظ
عنوان كنفرانس :
دومين همايش ملي ادبيات تطبيقي؛ پارسي، عربي و انگليسي
چكيده فارسي :
از ديددگاه شناختي ، « استعاره » درك يك حوزۀ مفهومي بر اساس حوزۀ مفهومي ديگر است. در زبانشناسي شناختي، استفاده از اعضا و فيزيك بدن به عنوان منبعي براي مفهوم پردازي فرهنگي مفاهيم روزمره بسيار مورد توجه است . در مفهوم سازي «اعضاي بدن» در غزليات حافظ، از كدام مفداهيم مبدأ كم گرفته شده است؟كدام يك از ابزارهاي شناختي چهارگانه گسترش، پيچيده سازي، در قلمروي زبان شناسي و شعرشناسي شناختي بهره گيري از ابزار استعاره در كالبدي شدن تجارب بشري همواره مورد توجه بوده است. در اين رابطه، اندامهاي بدن همواره به عنوان يك حوزه ي مبدا در امر ساختارپردازي استعاري مفاهيمي متنوع در اغلب زبانها لحاظ مي شده اند و در اين امر از الگوهاي فرهنگي هر زبان بهره برده اند. مطالعات زبانشناسي شناختي به استفاده از اندامهاي بدن به عنوان منبعي در مفهوم پردازي فرهنگيِ بسياري از مفاهيم روزمره، توجه ويژه اي داشته است. به بياني ديگر، در مكتب زبان شناسي شناختي و به دنبال آن در مكتب شعرشناسي شناختي، يكي از حيطه هايي كه زبان به بهترين شكل در آنجا تعامل بين شناخت و فرهنگ و زبان را بازتاب ميدهد، استفاده از عبارات و الفاظي مانند «چشم نيكي داشتن» است كه به اندامهاي بدن اشاره دارد. در ساختار استعاره ها گاهي اجزاي حوزة اندام هاي بدن در ابتدا خود به شكل حوزه اي مقصد تحت امر مفهوم پردازي عينيت مي يابند؛ سپس به عنوان حوزه اي مبدأ، در مفهوم پردازي و ساختاربخشي به مفاهيم انتزاعي ايفاي نقش مي كنند. براي مثال، در استعارة «دل از چيزي كندن» در ابتدا استعارة «دل ظرف اميد است» با استفاده از طرحوارة تصويري «ظرف» شكل ميگيرد كه به مفهوم «دل» عينيت ميبخشد؛ سپس استعارة «قطع اميد كردن، دل كندن است» براي توصيف مفهومي انتزاعي تر يعني «قطع اميد» صورت ميپذيرد.نگاشتهاي ميان حوزه اي در يك استعارة مفهومي مانند «زندگي سفر است»مانند ممكن است به شكل عبارتهاي استعاري خسته اند «انسانها مسافران متعارف خسته اند»يا عبارت هاي نو مانند «ما در بزرگراه عشق ميتازيم» نمود يابند. اين عبارتهاي نو عبارتها در ساخت خود از منابع لغوي حوزة مبدأ بهره ميگيرند. ويژگي متعارف بودن به اين معناست كه استعاره هاي يك جامعة زباني خاص ابزار مفهومي مشترك در دست اعضاي آن جامعه است؛ به همين دليل اين نظام استعاري بايد داراي نگاشت هايي معين بين حوزه هاي مبدأ و مقصد باشد. در نگاه اول، اين ويژگي با نو، تخيلي و ويژه بودن استعارة شعري سازگاري ندارد؛ ولي ازديدگاه زبانشناسي شناختي، واقعيت اينگونه نيست؛ زيرا از اين ديدگاه، استعارة شعر حاصل خلاقيت شاعر در استفاده از همان نظام استعاري مشترك بين افراد جامعه است. به گفتة ليكاف: «استعارة شعر اصولاً بسطي از نظام متعارف روزمرة ما از تفكر استعاري است» ؛ بنابراين «خلاقيت فردي هميشه در يك چارچوب مفهومي كه از طريق جامعه وضع شده شكل ميگيرد » براساس اين، ميتوان ادعا كرد آفرينش و درك استعارة ادبي بر شناخت استعارة معمول بنا شده و «مطالعة استعارات بديع در ادبيات بسطي از مطالعة استعارات روزمره است.»