شماره ركورد كنفرانس :
5431
عنوان مقاله :
بررسي واقع‌گرايي درگزاره‌هاي سلبي و عدمي
عنوان به زبان ديگر :
Investigating realism in negative and non-existent propositions
پديدآورندگان :
عارفي عباس abbas.arefi@gmail.com عضو هيئت علمي موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ه)، قم، ايران
تعداد صفحه :
16
كليدواژه :
واقع , واقع‌سلبي , واقع‌عدمي , واقع‌گرايي , واقع‌گرايي‌عدمي , گزاره سالبه , گزاره عدمي.
سال انتشار :
1402
عنوان كنفرانس :
اولين همايش ملي « واقع‌گروي معرفتي در فلسفه اسلامي و چالش‌هاي پيش‌روي آن»
زبان مدرك :
فارسي و انگليسي
چكيده فارسي :
«معرفت» به معناي دقيق كلمه، با «شناخت‌واقع» قرين است و از «مطابقت با واقع» منفك نيست. از اين رو، «واقع‌گرايي» در برابر «شك‌گرايي» و «نسبي‌گرايي» كه از «علم به واقع» مي‌گريزند، قراردارد. اما واقع‌گرايي دو گونه است: الف. واقع‌گرايي معرفت‌شناختي؛ ب. واقع‌گرايي وجود‌شناختي. واقع‌گرايي معرفت شناختي گرايش به اين است كه شناخت واقع ممكن است و واقع‌گرايي وجودشناختي گروش به اين است كه چيزي وراي ذهن و دستگاه ادراكي وجود دارد. البته، ما در‌ اين مقاله با نوع اول از واقع‌گرايي، يعني واقع‌گرايي معرفتي، سر‌وكار داريم، به ويژه با واقع‌گرايي معرفتي درگزاره هاي سالبه و عدمي، زيرا مسئله‌اي كه در‌اينجا مطرح است، اين است كه آيا واقع‌گرايي درگزاره هاي سالبه و عدمي ممكن است؟ پاسخ از دوحال خارج نيست. پاسخ يا مثبت است، يا منفي. اگر پاسخ مثبت باشد، سؤال مي شود چگونه؟ مگر اين نوع گزاره ها واقعي دارند كه با آن مطابِق باشند؟ اما اگر پاسخ منفي باشد، باز اين سؤال مطرح مي شود كه صدق، يعني مطابقت با واقع، در اين نوع گزاره ها چگونه متصوَّر است؟ از سوي ديگر، پاسخ به مسئله دقيقاً به پاسخ به پرسش درباره چيستي واقع سلبي و واقع عدمي مربوط است. بدين معنا كه ما تا ندانيم «واقع سلبي» و «واقع عدمي» چيست، نمي‌توانيم به چيستي و امكان واقع‌گرايي درگزاره هاي سلبي و عدمي دست يابيم. بدين ترتيب، مسئله به تدريج به دشواري مي گرايد كه دشواري آن ناشي از ابهام در چيستي «واقع سلبي» و «واقع عدمي» است. اين مقاله در راستاي حل مسئله، نخست فرضيه هايي (پنج فرضيه) را مطرح مي كند، سپس به نقد و بررسي آنها مي پردازد و سرانجام با ارائه فرضيه اي در اين زمينه و دفاع از آن به تبيين واقع‌گرايي در گزاره هاي سلبي و عدمي مي پردازد. فرضيه اي كه اين مقاله از آن دفاع مي كند، اين است كه اين نوع گزاره ها داراي «واقع» و «نفس‌الامر» مي‌باشند، ولي واقع و نفس‌الامرآنها «وجودي» نيست؛ چنانكه واقع آنها فرضي(مجازي) و تَبَعي (وابسته به وجود) هم نمي باشد. بنابراين، فرضيه اي كه به عنوان پايه براي «واقع گرايي در گزاره هاي سلبي و عدمي» معرفي مي شود، اين است كه واقع درگزاره هاي سلبي و عدمي، واقع حقيقي است نه مجازي و واقع اصيل است، نه وابسته به وجود، و واقع‌عدمي است نه وجودي، و اين فرضيه اي است كه مقبول بعضي فلاسفه اسلامي، مانند حكيم سبزواري، و برخي فلاسفه غرب، مانند برتراند راسل، قرار گرفته است.
چكيده لاتين :
Knowledge in definite meaning is related to understanding fact and not separated from correspondence to the fact . Therefore, realism would be opposite of skepticism and relativism which escape from knowing the fact . As you know, there are two kinds of realism: Epistemological and Ontological realism. The first means that knowledge is possible and the second means that there is something out of the minds of perceptual subjects. Precisely, we are dealing in this article with epistemic realism regarding to negative and non-existent propositions. A question which can be raised here is whether realism is possible in negative and non-existent propositions or not? The answer can be yes or no. If the answer is yes, how is it possible? But if the answer is no, how is the truth, that is, correspondence to the fact, can be possible in these kinds of propositions? On the other hand, the answer to the problem is exactly related to the answer of the question: what is negative fact? This means that we cannot understand realism in the negative and non-existent propositions until we understand what is negative fact and non-existent fact . So, the answer to this problem is going to be difficult, and its difficulty really comes from the ambiguity the meaning of negative fact and nonexistent fact . For solving the problem, this article first puts forward some hypotheses (five assumptions), then criticizes them and finally by selecting the best hypothesis and defending it, explains the nature of realism in this kind of propositions. The hypothesis supported by this essay is that this kind of propositions has negative fact , not existential one ; because their fact cannot be fictional (virtual) and subordinate (depends on existence). Therefore, the accepted hypothesis as the foundation of realism in the negative and non-existent propositions is that the fact of the negative and non-existent propositions is real and original. It worth mentioning that this kind of fact has been accepted by some Islamic philosophers, such as Hakim Sabzavari, and some Western philosophers, such as Bertrand Russel.
كشور :
ايران
لينک به اين مدرک :
بازگشت