شماره ركورد كنفرانس :
5431
عنوان مقاله :
بداهت اصل عليت در واقع گروي فلسفه اسلامي و چالش هاي آن
پديدآورندگان :
احسن مجيد ahsan.majid62@gmail.com عضو هيئت علمي گروه فلسفه دانشگاه امام صادق(ع)، تهران، ايران , سفيدگري سعيد S_sefidgari@yahoo.com دانشجوي كارشناسي ارشد فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه تهران، تهران، ايران
كليدواژه :
اصل عليت , امتناع ترجح بلامرجح , بداهت , تناقض , فلسفه اسلامي
عنوان كنفرانس :
اولين همايش ملي « واقعگروي معرفتي در فلسفه اسلامي و چالشهاي پيشروي آن»
چكيده فارسي :
اصل عليت، اصل محوري متافيزيك است كه مورد پذيرش اكثر فلاسفه از يونان تا دوران معاصر بوده است. اين محوريت در فلسفه اسلامي به گونه اي است كه گاه به عنوان وجه مميزه و فارق فلسفه اسلامي با مكاتب كلامي و عرفاني بر شمرده شده است. با اين حال، بحث و گفتگو در باب حدود و ثغور اين اصل و يا نحوه تبيين يا تثبيت آن همواره محل بحث فيلسوفان بوده است. يكي از مسائل مهم قابل طرح در اين رابطه بداهت يا عدم بداهت اصل عليت است. ذكر اين نكته لازم است كه بحث از بداهت يا عدم بداهت و يا حتي قبول يا رد اين اصل به طور جدي با تلقي و نحوه تبيين هر فيلسوفي از اين اصل گره خورده است. تلقي فيلسوفان عالم اسلام از اين اصل مبتني بر نوعي نظام تاثير و تاثر ضروري در ميان موجودات است كه از واجب تا نازلترين موجودات را شامل مي شود؛ اين تلقي با محوريت بخشي به عليت فاعلي و فقر همه موجودات به حضرت حق، امري مشترك ميان هر سه مكتب فلسفه اسلامي است كه با تعمق در آن مي توان بديع بودن آنها نسبت به نظام هاي فلسفي يوناني را نيز فهم كرد. با اين همه، قول به بداهت اين اصل و در نتيجه نيازمندي آن به تبيين و تنبيه، و يا عدم بداهت آن و به طور طبيعي احتياجش به اثبات، مساله اي نبوده است كه به تفصيل و معنون به عنواني مستقل مورد بحث و بررسي ايشان قرار گرفته باشد. با اين وجود، انديشه ايشان از اين بحث خالي نبوده و مي توان در لابلاي مباحثشان در اين رابطه نكات و اشاراتي يافت. اين مقاله مي كوشد با تمركز بر فلسفه اسلامي بداهت يا عدم بداهت اصل عليت را مورد تحليل و بررسي قرار دهد. البته اگرچه مراد از بداهت در اينجا «عدم امكان اقامۀ برهان به سود چيزي» است اما نبايد از تفاوت ميان بداهت يك قضيه و ادعاي بداهت آن غفلت كرد زيرا در فرض بداهت يك قضيه، آن قضيه برهانناپذير خواهد بود در حاليكه قضيۀ درجۀ دومي كه در آن بداهت قضيۀ مذكور ادعا ميشود، خود قضيهاي نظري و نيازمند برهان است و بهعبارت ديگر بايد ميان قضيۀ P و قضيۀ دومي با محتواي «P يك قضيۀ بديهي است» تفاوت قائل شد و صرف برهانناپذيري قضيۀ نخست براي بي نياز از برهان بودن قضيۀ دوم كفايت نمي كند. برخي فيلسوفان مسلمان با التفات اجمالي به اين تفكيك كوشيده اند براي برهانناپذيري اصل عليت، اقامه استدلال كنند به اين بيان كه هر نوع استدلالآوري بهسود اصل عليت مستلزم مصادره به مطلوب و يا تسلسل خواهد بود. با اين همه، به نظر مي رسد كه هر دو استلزام ياد شده مي توانند با چالشهايي روبرو شوند اگرچه به دليل تفكيكي كه بيان شد قبول اين چالش ها و رد اين استلزامات، ارتباطي به بداهت يا عدم بداهت اصل عليت نخواهد داشت. بنابراين يا بايد استدلال ديگري غير از ادله ذكرشده بهسود برهانناپذيري اين اصل اقامه گشته تا حكم به بداهت ممكن شود و يا استدلال معتبري در تاييد اصل عليت ارائه شود تا عدم بداهت آن نتيجه گرفته شود. برخي مدعي شده اند كه ابن سينا از جملۀ فيلسوفاني است كه استدلالي براي اثبات اصل عليت با پيشفرض گرفتن اصل امتناع ترجح بلامرجح ارائه كردهاست. ارزيابي اين استدلال بازبسته به بررسي محتواي اصل عليت و اصل امتناع ترجح بلامرجح و رابطۀ آن دو است. روشن است كه اگر چنانكه برخي فلاسفه مسلمان مدعي شده اند اصل عليت بيان ديگري از همان اصل امتناع ترجح بلامرجح و يا بالعكس اصل امتناع ترجح بلامرجح صورت خاصي از اصل عليت باشد، استدلال ابن سينا به دليل مصادره به مطلوب بودن يك استدلال تنبيهي و نه حقيقي خواهد بود كه نتيجه اش بداهت اصل عليت از نظر بوعلي است؛ اين در حالي است كه اگر اين دو اصل حقيقتا متفاوت باشند استدلال بوعلي يك استدلال حقيقي و نه تنبيهي خواهد بود كه نتيجه اش عدم بداهت اصل عليت است. در عين حال نگارندگان متفطن استدلال ديگري بهسود عليت شده اند كه مي كوشد بدون ابتنا بر اصل امتناع ترجح بلامرجح و صرفا با تحليل مفهوم امكان و ضرورت و امتناع تناقض، عدم بداهت اصل عليت را نشان دهد. اثبات عدم بداهت عليت چه بسا بتواند بابي براي گفتگوي فلسفه اسلامي با گروهي از فيلسوفان غربي كه مخالف صدق اين اصلند، باز نمايد.