نماد هاي كهن الگوي يونگ در گره گشايي داستان شاهزاده و كمپيرزن (شاهزاده اي كه پادشاهي حقيقي به او روي نمود)

كهن الگوها انگاره هايي مشترك در حافظه و ضمير ناخودآ گاه انسان هستند كه در هر عص ي با نمودهاي رايج آن دوره خود را نشان مي دهند و بازشناسي تحولات و دگرگوني هاي آنها ميتواند نگاه ما را در مورد جريان هاي عميق فرهنگي، اخلاقي و مذهبي در دوره هاي تاريخي افزايش دهد. يونگ در آثار خود از كهن الگوهاي متعددي نام مي برد و هر يك از آ نها را به تنهايي و در پيوند كلي باهم در شمار پرمعنا ترين تجليات روان جمعي به شمار مي آورد. در اين مقاله به روش كتابخانه اي سعي در بررسي كهن الگوهايي است كه يونگ توجه خاصي به آنها داشته است؛ مانند آنيما، مادر مثالي، سايه، خود و نقاب. موارد يادشده در در دفتر » شاهزاده و كمپيرزن « يا » شاهزاده اي كه پادشاهي حقيقي به او روي نمود « داستان چهار مثنوي، بررسي و تحليل گر ديده و مشخص شده است بخش عمده اي از اين كشمكش را نبرد بر اي تشخيص و بازشناسي آنيما تشكيل ميدهد كه يكي از دشوارترين مراحل خوديابي است. واقعيت هاي موجود در حيات بشري در زمانه اي ديرينه موجب شكل گيري آنيماي دوگانه در ناخودآ گاه جمعي انسان شده، او را در تشخيص و داوري بين نوع سازنده و نوع ويرانگر دچار كشمكش دروني ميكنند. همچنين تأثير كهن الگوهايي نظير عشق، مرگ، تولّد دوباره، قهرمان، سحر و جادو، گره گشايي و ... كه همواره ذهن بشر را به خود مشغول كرده اند، در اين داستان مثنوي بررسي شده است.