عنوان مقاله :
نسبت يابي مقولات «معناي زندگي» و «سبك زندگي»
پديد آورندگان :
مظاهري سيف ، حميده دانشگاه علامه طباطبايي
كليدواژه :
معناي زندگي , سبك زندگي , نسبت يابي , الگوهاي رفتاري , الگوهاي معنايي
چكيده فارسي :
سبكزندگيهاي رايج در جوامع انساني، ناشي از علل و عوامل ظاهري متعددي است. گفتمانهاي بسياري براساس اين علل، جهت نيل به سبكزندگي آرماني صورت پذيرفته؛ لكن فهم چيستي و چگونگي رابطه اين مقوله با «معنايزندگي» ميتواند راهگشاي بشر براي تحقق مطلوبترين سبك باشد. اصلي فلسفي كه تحليلگر زيربناي سبكزندگي است. داشتن «سبكزندگي» ايدهآل از جمله آرمانهاي بشري است كه به نظر ميرسد با تبيين و تفهيمِ صحيح «معنايزندگي» و باورمندي و نهادينه شدن آن در درون انسان محقق ميشود. رسيدن به اين معرفت هدف مقاله حاضر است كه با روش عقلي-تحليلي در نسبت سنجي اين دو مقوله ميسور ميشود. بعد از بيان تعاريف و معلوم شدن خاستگاه اين دو كه به قواي انساني يعني عقل نظري و عقل عملي برميگردند؛ ميتوان گفت؛ معنايزندگي و سبكزندگي در نسبتي متقابل و دوسويه هستند. معنايزندگي، سبكزندگي را ميسازد(آفرينش) و سبكزندگي در جهت تثبيت و تقويت معنايزندگي(انگيزش) است. معنايزندگي الگوهاي معنايي را ايجاد ميكند و اين الگوها، منجر به الگوهاي رفتاري ميشوند. سبكزندگي از مجموعهاي از الگوهاي رفتاري در عرصههاي مختلف حيات تشكيل شده است كه هر الگوي رفتاري ميتواند به شيوههاي رفتاري متعددي بروز و ظهور پيدا كند. دين نيز به عنوان عامل مهمي در شكلگيري معنايزندگي و اثرگذار در سبكزندگي است. همچنين سبكزندگي وابسته به آداب و رسوم و مقتضيات اقليمي و جغرافيايي ميتواند در شكل و صورت آداب و مناسك و شعائر ديني مؤثر باشد. تبيين جوانب مختلفِ نسبت اين دو مقوله و اثبات همبستگي كامل اين دو از يافتههاي اين پژوهش است.