عنوان مقاله :
پارادايم واقعگرايي انتقادي در فراسوي اثباتگرايي وهرمنوتيك: به سوي روششناسي ميانرشتهاي
عنوان فرعي :
The Paradigm of Critical Realism: Approach to an Interdisciplinary Methodology
پديد آورندگان :
توانا، محمدعلي نويسنده استاديار انديشههاي سياسي، گروه علوم سياسي Tavana, Mohammad Ali
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1393 شماره 25
كليدواژه :
سياستگزاري علم , توصيههاي سياستي , كاربستپذيري , پژوهشهاي كاربردي , معضلهاي پولي و مالي
چكيده فارسي :
بحث از روش شناخت پديدههاي طبيعي، انساني و اجتماعي همواره يكي از مجادلهبرانگيزترين مباحث در ميان دانشمندان علوم مختلف بوده است. پارادايمهاي روششناسانه متفاوت هركدام براساس مباني هستيشناسي و معرفتشناسي متفاوت بدين مساله پرداختهاند. پارادايم اثباتگرايي (پوزيتيويستم)، به جهان يگانه مستقل از ذهن باور دارد، در نتيجه علم را واحد ميداند، بر همين اساس روشهاي علوم طبيعي را بر علوم انساني و اجتماعي تحميل مينمايد. در مقابل پارادايم معناكاوي (هرمنوتيك) جهان انساني را از جهان طبيعي متفاوت ميداند، از اين رو روش علوم انساني (تاويل) و علوم طبيعي (تبيين) را از هم متمايز ميسازد اما از نيمه دوم قرن بيستم پارادايم ديگري با عنوان «واقعگرايي انتقادي» شكل گرفته است كه بيشتر با تحقيقات روي باسكار پيوند خورده است. اين پارادايم تلاش دارد با فرا رفتن از دوگانه انگاري روشي و بهرهگيري از هستيشناسي پوزيتيويستي و شناختشناسي هرمنوتيكي به رويكردي ميانرشتهاي در باب شناخت دست يابد. بر اين اساس، مقاله حاضر اين پرسشها را طرح مينمايد كه آيا واقعگرايي انتقادي را ميتوان بهمثابه روششناسي ميانرشتهاي تلقي نمود؟ آيا اين پارادايم ميتواند دانش ميانرشتهاي توليد كند؟ در نگاه نخست پاسخ اين مقاله بدين پرسش مثبت است. از اين رو، مقاله حاضر با بهره از روش اصل موضوعي تلاش ميكند تا قابليت مفروضات و گزارههاي واقعگرايي انتقادي به عنوان روشي ميانرشتهاي - بهويژه در حوزه علوم انساني و اجتماعي - را نشان دهد. مهمترين استدلال نوشتار حاضر اين است؛ مباني هستيشناسي و معرفتشناسي چندلايه در پارادايم واقعگرايي انتقادي، نهايتاً به روششناسي چندلايه ختم ميگردد كه سنگ بناي توليد دانش ميانرشتهاي ميباشد. مهمترين يافته مقاله حاضر بدين قرار است: گزارههاي پارادايم روشي واقعگرايي انتقادي نه تنها زمينه دانش ميانرشتهاي را فراهم ميآورد بلكه به همان قوت گزارههاي پارادايمهاي روشي اثباتگرايي و هرمنوتيك است؛ بدين معنا كه اين گزارهها داراي سازگاري، استقلال و تماميت هستند.
چكيده لاتين :
There are numerous kinds of definitions and discourses of conceptualization
for the collaboration among disciplines. Examining a wide range of the related
texts represents various, divergent and also contradictory discourses back to this
up. Carefully and critically examining the common perception of collaboration
among disciplines, in this paper, authors introduce an alternative so-called pluridisciplinary.
And, it is argued that pluri-disciplinary could be considered as an
umbrella term for all other modes of collaboration among disciplines including
multidisciplinary, interdisciplinary, and transdiciplinary. It is also contended
that unlike the conventional perception of collaborations between disciplines,
epistemological and instrument rationales need to be seen as a continuous
integration, so such a holistic approach will lead to a new so-called discipline;
transdiciplinary. It is also articulated that there is a hierarchical relationship
between disciplines in the alternative. In this paper, simple knowledge in pluridisciplinary
studies will be replaced by super-complex knowledge, so called;
trans-disciplinary, as a new-fashioned discipline, emerges.
Keywords: Discipline, collaboration among disciplines, pluri-disciplinary,
transdisciplinary
عنوان نشريه :
مطالعات ميان رشته اي در علوم انساني
عنوان نشريه :
مطالعات ميان رشته اي در علوم انساني
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 25 سال 1393
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان